آخرین به‌روزرسانی:

Growing

ˈɡroʊ.ɪŋ ˈɡrəʊ.ɪŋ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2

رو‌به‌افزایش، درحال رشد، فزاینده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The company is facing growing pressure from the public.

این شرکت با فشار فزاینده‌ای از سوی مردم مواجه است.

A growing number of students are choosing to study abroad.

تعداد روبه‌رشدی از دانشجویان تحصیل در خارج از کشور را انتخاب می‌کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد growing

  1. adjective increasing
    Synonyms:
    expanding developing enlarging augmenting spreading swelling maturing flourishing thriving waxing dilating stretching sprouting mushrooming burgeoning crescent germinating crescive amplifying pullulating living animate viable fructifying
    Antonyms:
    lessening shrinking withering

Collocations

growing disparity

اختلاف فزاینده/نابرابری رو به رشد

لغات هم‌خانواده growing

  • verb - intransitive
    grow

ارجاع به لغت growing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «growing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/growing

لغات نزدیک growing

پیشنهاد بهبود معانی