فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Swelling

ˈswelɪŋ ˈswelɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    swelled
  • شکل سوم:

    swollen
  • سوم‌شخص مفرد:

    swells

معنی

noun
آماس، باد، ورم، بادکننده، متورم(شونده)، قلنبه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swelling

  1. noun physical growth; lump
    Synonyms:
    bump lump increase enlargement inflammation injury sore bruise boil tumor protuberance abscess pimple wart welt ridge bulge hump knob node puffiness dilation distention contusion weal blister pustule tumescence nodule corn bunion knurl carbuncle pock puff
    Antonyms:
    depression

ارجاع به لغت swelling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swelling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swelling

لغات نزدیک swelling

پیشنهاد بهبود معانی