با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Swelling

ˈswelɪŋ ˈswelɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    swelled
  • شکل سوم:

    swollen
  • سوم‌شخص مفرد:

    swells

معنی

noun
آماس، باد، ورم، بادکننده، متورم(شونده)، قلنبه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swelling

  1. noun physical growth; lump
    Synonyms: abscess, blister, boil, bruise, bulge, bump, bunion, carbuncle, contusion, corn, dilation, distention, enlargement, hump, increase, inflammation, injury, knob, knurl, node, nodule, pimple, pock, protuberance, puff, puffiness, pustule, ridge, sore, tumescence, tumor, wale, wart, weal, welt
    Antonyms: depression

ارجاع به لغت swelling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swelling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swelling

لغات نزدیک swelling

پیشنهاد بهبود معانی