با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Knob

nɑːb nɒb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    knobs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    دسته‌ (اجاق گاز و غیره)، پیچ (رادیو و غیره)
    • - He twisted the knob on the stove to increase the heat.
    • - دسته‌ی اجاق گاز را پیچاند تا حرارت بیشتر شود.
    • - Turn the knob on the radio to make it louder.
    • - پیچ رادیو را بچرخان تا صدای آن بلندتر شود.
  • noun countable
    دستگیره (گرد) (در و غیره)، سر (عصا)
    • - a door with a heavy knob made of bronze
    • - دری با دستگیره‌ی سنگین برنزی
    • - a heavy club with a knob at one end
    • - چوب‌دستی سنگین که یک سرش قلمبه است
  • noun countable
    گلوله (مقدار کمی از ماده‌ی جامد به‌ویژه کره)
    • - She spread a knob of butter on her toast.
    • - گلوله‌ای از کره روی نان تستش مالید.
    • - The chef added a knob of butter to the sizzling pan.
    • - سرآشپز یک گلوله کره به ماهیتابه‌ی داغ اضافه کرد.
  • noun slang countable
    انگلیسی بریتانیایی ناپسند کیر
    • - She giggled at the sight of his tiny knob.
    • - با دیدن کیر کوچولوی اون قهقهه زد.
    • - The doctor assured him that his knob was perfectly normal in size.
    • - دکتر به او اطمینان داد که اندازه‌ی کیر او کاملاً عادی است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد knob

  1. noun lump, handle
    Synonyms: bulge, bulk, bump, bunch, doorknob, hump, knot, knurl, latch, lever, nub, opener, projection, protrusion, protuberance, snag, stud, swell, swelling, trigger, tumor

ارجاع به لغت knob

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «knob» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knob

لغات نزدیک knob

پیشنهاد بهبود معانی