شکل جمع:
studsجانورشناسی حیوان پرورشی، حیوان مخصوص جفتگیری (بهویژه اسب)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The farm had a stud that was well cared for.
پرورشگاه حیوانی پرورشی داشت که بهخوبی از آن مراقبت میشد.
The champion stallion was the pride of the stud owner.
اسب نر قهرمان مایهی افتخار صاحب این حیوان مخصوص جفتگیری بود.
شهوتی، بکن، حشری (مرد)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The stud's legendary sexual prowess made him the envy of all men.
قدرت جنسی افسانهای آن مرد شهوتی باعث شد که همهی مردان به او حسادت کنند.
* Women flocked to him, eager to experience the allure of the stud.
زنان به سوی او هجوم آوردند، مشتاق تجربهی جذابیت آن مرد بکن.
قبه، گلمیخ (که برای تزیین روی چیزی قرار میگیرد)
A row of silver studs lined the edge of the leather belt.
یک ردیف قبهی نقرهای روی لبهی کمربند چرمی قرار داشت.
The golden studs on the picture frame complemented the antique painting.
گلمیخهای طلایی روی قاب تصویر تکمیلکنندهی نقاشی آنتیک بودند.
نگین (قطعهی فلزی کوچکی که به عنوان زیورآلات در گوش یا بینی قرار میگیرد)
The stud in her nose sparkled under the sunlight.
نگین بینیاش زیر نور خورشید برق میزد.
She had a tiny stud in her cartilage.
نگین کوچکی در نرمهاستخوانش داشت.
انگلیسی بریتانیایی میخ (تهکفش)
The basketball player's shoes had studs that helped him make quick cuts on the court.
کفش این بازیکن بسکتبال دارای میخهایی بود که به او کمک میکرد تا نفوذهای سریعی را در زمین انجام دهد.
The studs on the bottom of his soccer shoes were worn down from all the running on the pitch.
میخهای ته کفش فوتبال او از دویدن در زمین فرسوده شده بود.
انگلیسی آمریکایی میخ (روی تایر یخشکن)
The mechanic replaced the worn-out studs on the snow tires.
مکانیک میخهای فرسودهی تایرهای یخشکن را عوض کرد.
The studs on the tires provided excellent grip on the slippery surface.
میخهای روی تایرها، چسبندگی بسیار خوبی روی سطح لغزنده ایجاد میکردند.
جانورشناسی پرورشگاه (مخصوص جفتگیری بهویژه اسب)
The mare was sent to the stud for breeding purposes.
مادیان برای پرورش به پرورشگاه فرستاده شد.
The finest horses were housed in the stud.
بهترین اسبها در پرورشگاه قرار داشتند.
(صفتگونه) مربوط به محل نگهداری جانوران پرورشی به ویژه اسب
a stud farm
پرورشگاه اسبهای تخمی
ورزش بازیکن بااستعداد (معمولا جوان)
The team's stud scored the game-winning goal.
بازیکن بااستعداد این تیم گل پیروزی بازی را به ثمر رساند.
The soccer team's stud forward has already scored 20 goals this season.
بازیکن بااستعداد این تیم در این فصل تاکنون ۲۰ گل به ثمر رسانده است.
با گلمیخ آراستن، قپهدار کردن، گلمیخکاری کردن
He plans to stud the ceiling.
او قصد دارد سقف را با گلمیخ بیاراید.
She decided to stud the door frame.
تصمیم گرفت چارچوب در را قبهدار کند.
آذین کردن، پوشاندن (با وسیلهی تزیینی)
a crown studded with jewels
تاجی که با جواهر آذین شده است
She decided to stud her leather jacket with silver spikes.
او تصمیم گرفت کت چرمی خود را با میخهای نقرهای بپوشاند.
پوشاندن، پر کردن
Rocks stud the hillside.
صخرهها دامنهی تپه را پوشاندهاند.
The dome of the sky studded with stars.
گنبد آسمان پر از ستاره بود.
دانشآموز، دانشجو (student)
She's a good stud.
او دانشآموز خوبی است.
The stud was awarded a scholarship.
به این دانشجو بورسیهی تحصیلی اعطا شد.
(دام نر) مهیای جفتگیری (به منظور اصلاح نژاد)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stud» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stud