امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stud

stʌd stʌd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    studs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جانورشناسی حیوان پرورشی، حیوان مخصوص جفت‌گیری (به‌ویژه اسب)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The farm had a stud that was well cared for.
- پرورشگاه حیوانی پرورشی داشت که به‌خوبی از آن مراقبت می‌شد.
- The champion stallion was the pride of the stud owner.
- اسب نر قهرمان مایه‌ی افتخار صاحب این حیوان مخصوص جفت‌گیری بود.
noun slang countable informal
شهوتی، بکن، حشری (مرد)
- The stud's legendary sexual prowess made him the envy of all men.
- قدرت جنسی افسانه‌ای آن مرد شهوتی باعث شد که همه‌ی مردان به او حسادت کنند.
- * Women flocked to him, eager to experience the allure of the stud.
- زنان به سوی او هجوم آوردند، مشتاق تجربه‌ی جذابیت آن مرد بکن.
noun countable
قبه، گل‌میخ (که برای تزیین روی چیزی قرار می‌گیرد)
- A row of silver studs lined the edge of the leather belt.
- یک ردیف قبه‌ی نقره‌ای روی لبه‌ی کمربند چرمی قرار داشت.
- The golden studs on the picture frame complemented the antique painting.
- گل‌میخ‌های طلایی روی قاب تصویر تکمیل‌کننده‌ی نقاشی آنتیک بودند.
noun countable
نگین (قطعه‌ی فلزی کوچکی که به عنوان زیورآلات در گوش یا بینی قرار می‌گیرد)
- The stud in her nose sparkled under the sunlight.
- نگین بینی‌اش زیر نور خورشید برق می‌زد.
- She had a tiny stud in her cartilage.
- نگین کوچکی در نرمه‌استخوانش داشت.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی میخ (ته‌کفش)
- The basketball player's shoes had studs that helped him make quick cuts on the court.
- کفش‌ این بازیکن بسکتبال دارای میخ‌هایی بود که به او کمک می‌کرد تا نفوذهای سریعی را در زمین انجام دهد.
- The studs on the bottom of his soccer shoes were worn down from all the running on the pitch.
- میخ‌های ته کفش‌ فوتبال او از دویدن در زمین فرسوده شده بود.
noun countable
انگلیسی آمریکایی میخ (روی تایر یخ‌شکن)
- The mechanic replaced the worn-out studs on the snow tires.
- مکانیک میخ‌های فرسوده‌ی تایرهای یخ‌شکن را عوض کرد.
- The studs on the tires provided excellent grip on the slippery surface.
- میخ‌های روی تایرها، چسبندگی بسیار خوبی روی سطح لغزنده ایجاد می‌کردند.
noun countable
جانورشناسی پرورشگاه (مخصوص جفت‌گیری به‌ویژه اسب)
- The mare was sent to the stud for breeding purposes.
- مادیان برای پرورش به پرورشگاه فرستاده شد.
- The finest horses were housed in the stud.
- بهترین اسب‌ها در پرورشگاه قرار داشتند.
noun
(صفت‌گونه) مربوط به محل نگهداری جانوران پرورشی به ویژه اسب
- a stud farm
- پرورشگاه اسب‌های تخمی
noun countable informal
ورزش بازیکن بااستعداد (معمولا جوان)
- The team's stud scored the game-winning goal.
- بازیکن بااستعداد این تیم گل پیروزی بازی را به ثمر رساند.
- The soccer team's stud forward has already scored 20 goals this season.
- بازیکن بااستعداد این تیم در این فصل تاکنون ۲۰ گل به ثمر رسانده است.
verb - transitive
با گل‌میخ آراستن، قپه‌دار کردن، گل‌میخ‌کاری کردن
- He plans to stud the ceiling.
- او قصد دارد سقف را با گل‌میخ بیاراید.
- She decided to stud the door frame.
- تصمیم گرفت چارچوب در را قبه‌دار کند.
verb - transitive
آذین کردن، پوشاندن (با وسیله‌ی تزیینی)
- a crown studded with jewels
- تاجی که با جواهر آذین شده است
- She decided to stud her leather jacket with silver spikes.
- او تصمیم گرفت کت چرمی خود را با میخ‌های نقره‌ای بپوشاند.
verb - transitive
پوشاندن، پر کردن
- Rocks stud the hillside.
- صخره‌ها دامنه‌ی تپه را پوشانده‌اند.
- The dome of the sky studded with stars.
- گنبد آسمان پر از ستاره بود.
abbreviation
دانش‌آموز، دانشجو (student)
- She's a good stud.
- او دانش‌آموز خوبی است.
- The stud was awarded a scholarship.
- به این دانشجو بورسیه‌ی تحصیلی اعطا شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stud

  1. noun A person regarded as physically attractive.
    Synonyms: post, studding, Used of a man: beauty, belle, lovely, beam, framing, stunner, brace, babe, buck, rivet, scantling, doll, button, hunk, dot, upright, knockout, peg, looker, pillar, pin
  2. noun A man who is virile and sexually active
    Synonyms: he-man, macho-man
  3. noun Adult male horse kept for breeding
    Synonyms: studhorse
  4. noun Poker in which each player receives hole cards and the remainder are dealt face up; bets are placed after each card is dealt
    Synonyms: stud-poker
  5. verb Scatter or intersperse like dots or studs
    Synonyms: dot, constellate

Collocations

  • at stud

    (دام نر) مهیای جفت‌گیری (به منظور اصلاح نژاد)

ارجاع به لغت stud

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stud» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stud

لغات نزدیک stud

پیشنهاد بهبود معانی