با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Stuck-up

ˌstʌkˈʌp ˌstʌkˈʌp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal
گنده‌دماغ، ازدماغ‌فیل‌افتاده، پرافاده، افاده‌ای

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The stuck-up student refused to talk to anyone.
- دانش‌آموز گنده‌دماغ حاضر نشد با کسی صحبت کند.
- His stuck-up behavior made it difficult for others to approach him.
- رفتار افاده‌ای‌ او نزدیک شدن به او را برای دیگران دشوار می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stuck-up

  1. adjective snobbish
    Synonyms: arrogant, big-headed, cocky, conceited, condescending, egotistic, haughty, high-and-mighty, hoity-toity, nose in the air, ostentatious, patronizing, pompous, pretentious, puffed up, snippy, snooty, snotty, too big for one’s britches, uppity, vain

ارجاع به لغت stuck-up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stuck-up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stuck-up

لغات نزدیک stuck-up

پیشنهاد بهبود معانی