فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Stuck-up

ˌstʌkˈʌp ˌstʌkˈʌp

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal

گنده‌دماغ، ازدماغ‌فیل‌افتاده، پرافاده، افاده‌ای

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The stuck-up student refused to talk to anyone.

دانش‌آموز گنده‌دماغ حاضر نشد با کسی صحبت کند.

His stuck-up behavior made it difficult for others to approach him.

رفتار افاده‌ای‌ او نزدیک شدن به او را برای دیگران دشوار می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stuck-up

  1. adjective snobbish
    Synonyms:
    arrogant conceited vain egotistic haughty pompous pretentious condescending patronizing cocky big-headed snooty snotty uppity high-and-mighty puffed up snippy ostentatious hoity-toity nose in the air too big for one’s britches

ارجاع به لغت stuck-up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stuck-up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stuck-up

لغات نزدیک stuck-up

پیشنهاد بهبود معانی