صفت تفضیلی:
more vainصفت عالی:
most vainبیهوده، عبث، بیفایده، باطل، پوچ، ناچیز، جزئی، تهی، توخالی، بیارزش، واهی، بینتیجه، بیخود، بیثمر، بیجا
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
vain promises
قولهای توخالی
vain ceremonies
مراسم پوچ
our vain search to find the ring
جستجوی بیهودهی ما برای یافتن انگشتر
vain hope
امید بیجا
a vain attempt
کوشش بیهوده
I waited for her in vain.
بیهوده برای او صبر کردم.
our complaints were in vain.
شکوههای ما بیثمر بودند.
do not utter God's name in vain.
نام خداوند را با بیحرمتی بر زبان نیاور.
غره، مغرور، (به خود) نازنده، (به خود) بالنده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Zhilla is vain about her looks.
ژیلا به قیافهاش مینازد.
too much success has made him vain.
موفقیت زیاد او را غره کرده است.
he is very vain about his education.
خیلی دربارهی تحصیلاتش به خود میبالد.
don't be vain about your wealth, it can vanish in one night; don't be vain about your looks, it can vanish after one fever
به مالت نناز به شبی بنده / به شکلت نناز به تبی بنده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «vain» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vain