صفت تفضیلی:
pettierصفت عالی:
pettiestجزئی، خرد، کوچک، غیرقابلملاحظه، فرعی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Compared to those of Bangladesh, our problems are petty.
در مقایسه با مسائل بنگلادش مسائل ما جزئی است.
petty amounts
مبالغ ناچیز
petty details
جزئیات پیشپاافتاده
petty disagreements
اختلاف نظرهای کماهمیت
an agrarian society of petty producers
یک جامعهی کشاورزی دارای تولیدکنندگان کوچک
Greece was divided into a crowd of petty states.
یونان به تعدادی ایالات کوچک تقسیم شد.
the petty principles which separate us
اصول فرعی که ما را از هم جدا میکند
literary giants beside whom we appear petty
غولهای ادبی که در کنار آنان ما فسقلی بهنظر میرسیم
He was a petty, vindictive man.
مردی کوتهفکر و انتقامجو بود.
the petty cruelties of men towards one another
ستمگریهای کوتهنظرانهی انسانها نسبت به یکدیگر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «petty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/petty