صفت تفضیلی:
measlierصفت عالی:
measliestناچیز، بسیار اندک، کوچک
His measly contribution to the project was disappointing.
سهم ناچیز او در این پروژه ناامیدکننده بود.
The measly size of the apartment felt cramped and uninviting.
اندازهی کوچک آپارتمان احساس تنگی و شلوغی میداد.
پزشکی (آلوده به) سرخک، سرخجه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The measly outbreak in the community raised concerns among health officials.
شیوع سرخک در جامعه باعث نگرانی مقامات بهداشتی شد.
His measly symptoms included a rash and fever, typical of the virus.
علائم سرخک او شامل بثورات پوستی و تب بود که نمونهای از ویروس بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «measly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/measly