Puny

ˈpjuːni ˈpjuːni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    punier
  • صفت عالی:

    puniest

معنی

adjective
ریزه‌اندام، ضعیف، درجه پست، کوچک، قد کوتاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد puny

  1. adjective small, insignificant
    Synonyms: diminutive, feeble, fragile, frail, half-pint, inconsequential, inferior, infirm, little, measly, minor, niggling, nothing, paltry, peanut, peewee, petty, picayune, piddling, pint-sized, runt, shrimp, small-fry, small time, stunted, tiny, trifling, trivial, two-bit, unconsequential, underfed, undersized, undeveloped, unsound, unsubstantial, weak, weakly, wee, worthless, zero, zilch
    Antonyms: big, giant, huge, large

ارجاع به لغت puny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «puny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/puny

لغات نزدیک puny

پیشنهاد بهبود معانی