فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Tiny

ˈtaɪni ˈtaɪni

صفت تفضیلی:

tinier

صفت عالی:

tiniest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1

ریز، خرد، کوچولو، بسیار کوچک، کم، ناچیز، بسیار اندک، نیم‌وجبی، نقلی، فسقلی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

a tiny baby

نوزاد کوچولو

His income is tiny.

درآمد او بسیار کم است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

If I make a tiny mistake, he yells at me

اگر اشتباه کوچکی مرتکب شوم، سرم داد می‌زند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tiny

  1. adjective very small
    Synonyms:
    little small mini minute wee slight puny petite minuscule miniature negligible insignificant diminutive pocket pint-sized pocket-size microscopic midget trifling itsy-bitsy itty-bitty teeny bitsy bitty minikin pee-wee teensy teensy-weensy yea big Lilliputian infinitesimal minimum minuscular
    Antonyms:
    big large huge great enormous gigantic vast

ارجاع به لغت tiny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tiny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tiny

لغات نزدیک tiny

پیشنهاد بهبود معانی