فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک

    Miniature

    ˈmɪniətʃər ˈmɪnətʃə
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله

    C2
    نگارگری، نقاشی با تذهیب، مینیاتور، کوچک، کوتاه link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    noun adjective
    کوچک
    - a miniature camera
    - دوربین عکاسی بسیار کوچک
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد miniature

    1. adjective tiny
      Synonyms:
      small little mini petite wee minute pint-sized baby midget reduced pocket diminutive teeny model mite itsy-bitsy itty-bitty scaled-down toy minikin minuscule Lilliputian
      Antonyms:
      large big huge giant
    1. noun tiny thing
      Synonyms:
      baby toy model pocket edition midget insignificancy
      Antonyms:
      giant

    Collocations

    • in miniature

      به مقیاس کم، به میزان کم، به صورت بسیار ریز

    ارجاع به لغت miniature

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «miniature» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/miniature

    لغات نزدیک miniature

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه