leader, guide, head, pacesetter, torchbearer, trend-setter, chief
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او را به عنوان رهبر جدید حزب برگزیدند.
They picked him as the party's new leader.
در مورد امور اقتصادی عقاید دو رهبر در یک راستا بود.
In economic matters, the two leaders' ideas converged.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «رهبر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/رهبر