آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴

    رهبر به انگلیسی

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    اسم
    فونتیک فارسی / rahbar /

    leader, guide, head, pacesetter, torchbearer, trend-setter, chief

    leader

    guide

    head

    pacesetter

    torchbearer

    trend-setter

    chief

    پیشوا

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    او را به عنوان رهبر جدید حزب برگزیدند.

    They picked him as the party's new leader.

    در مورد امور اقتصادی عقاید دو رهبر در یک راستا بود.

    In economic matters, the two leaders' ideas converged.

    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد رهبر

    با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

    مترادف:
    امام پیشوا راهبر راهنما زعیم سرکرده سلسله‌جنبان قدوه قیادت مراد مقتدا هادی

    سوال‌های رایج رهبر

    رهبر به انگلیسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «رهبر» در زبان انگلیسی به leader ترجمه می‌شود.

    «رهبر» به شخصی گفته می‌شود که توانایی هدایت، راهنمایی و تأثیرگذاری بر گروهی از افراد را دارد. یک رهبر موفق نه تنها دستور نمی‌دهد، بلکه مسیر را نشان می‌دهد، انگیزه ایجاد می‌کند و اعضای گروه را تشویق می‌کند تا بهترین توان خود را به کار بگیرند. رهبری می‌تواند در سطوح مختلف زندگی رخ دهد؛ از خانواده و جامعه گرفته تا محیط‌های کاری، آموزشی یا هنری، و در هر سطح، ویژگی‌های رهبر نقش تعیین‌کننده‌ای در موفقیت و انسجام گروه ایفا می‌کند.

    از دیدگاه روان‌شناسی و اجتماعی، رهبر کسی است که توانایی ایجاد اعتماد و همبستگی در میان اعضای گروه را دارد. او با شناخت توانایی‌ها و نیازهای افراد، بهترین شرایط را برای رشد و مشارکت آن‌ها فراهم می‌کند. رهبر با انگیزه دادن، تعیین اهداف روشن و ایجاد حس تعلق، موجب می‌شود که گروه احساس مسئولیت و همکاری بیشتری داشته باشد. این توانایی‌ها به رهبر امکان می‌دهد تا نه فقط تصمیم‌گیرنده، بلکه الگویی از رفتار، اخلاق و دیدگاه مثبت برای دیگران باشد.

    رهبر همچنین نقش مهمی در حل تعارض‌ها و مدیریت بحران‌ها دارد. در مواقع دشوار، رهبر باید قادر باشد با آرامش، تحلیل منطقی و تصمیم‌گیری درست، مسیر گروه را روشن کند و اطمینان دهد که چالش‌ها قابل مدیریت هستند. توانایی رهبر در برقراری ارتباط مؤثر، گوش دادن فعال و ارائه راهکارهای مناسب، باعث حفظ انسجام گروه و جلوگیری از پراکندگی و سردرگمی می‌شود.

    از نظر فرهنگی و تاریخی، رهبران نماد قدرت، شجاعت و خرد هستند. در ادبیات و هنر، رهبران اغلب به عنوان افرادی توصیف می‌شوند که نه تنها فرماندهی می‌کنند، بلکه الهام‌بخش، نوآور و حامی مردم خود نیز هستند. این ویژگی‌ها باعث شده است که واژه «رهبر» فراتر از یک نقش عملی، به نمادی از مسئولیت، تعهد و تأثیرگذاری اجتماعی تبدیل شود.

    «رهبر» یا leader شخصی است که توانایی هم‌افزایی، هدایت و ایجاد انگیزه در دیگران را دارد. رهبر موفق کسی است که هم مسیر را روشن می‌کند و هم افراد را قادر می‌سازد تا با اعتماد به نفس و انرژی، در راستای اهداف مشترک حرکت کنند. این نقش، ترکیبی از مهارت، شخصیت و اخلاق است که زندگی فردی و جمعی را تحت تأثیر مثبت قرار می‌دهد و به تحقق اهداف گروه یا جامعه کمک می‌کند.

    ارجاع به لغت رهبر

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «رهبر» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/رهبر

    لغات نزدیک رهبر

    • - رهبانگاه
    • - رهبانیت
    • - رهبر
    • - رهبر آوازخوانان
    • - رهبر ارکستر
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    whisperer whether or not vet vocal tract venerableness v used ural exhaust unite in that case oval no matter any way you slice it upcoming غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.