آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Little

ˈlɪtl ˈlɪtl

صفت تفضیلی:

less

صفت عالی:

least

توضیحات:

مخفف این لغت در حالت عامیانه lil است.

معنی little | جمله با little

adjective A1

کوچک، ریز، کم، خرد، اندک

She has a little dog that follows her everywhere.

او سگ کوچکی دارد که همه‌جا دنبالش می‌رود.

I have little space to work in.

برای کار کردن جا کم دارم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She stood there, trying to warm her little hands.

آنجا ایستاد و کوشید دستهای کوچولوی خود را گرم کند.

He had little love for his children.

او نسبت به بچه‌هایش محبت کمی داشت.

My dear little mother!

مادر عزیز و کوچولوی من!

Napoleon was a little man.

ناپلئون مرد کوتاه قامتی بود.

She has little feet.

او پاهای کوچک دارد.

She hurt her little knee!

حیوانکی زانویش صدمه دید!

I know all about your little schemes!

از همه‌ی خرده‌دسیسه‌های تو با خبرم!

little crazy

کمی خل

A little change will do you good.

کمی تغییر برایت خوب خواهد بود.

Big businessmen were trampling on the little fellow.

سوداگران عمده زیر دستان خود را پایمال می‌کردند.

I still have a little money left.

هنوز هم کمی پول دارم.

the rights of the little man

حقوق انسان مستضعف

Bless your little heart!

خدا عمرت بده!

Don't worry, you still have a little time.

ناراحت نباش هنوز کمی وقت داری.

He had only a little month to wait.

فقط یک ماه معطل شد.

I used to enjoy her little tricks.

از شیطنت‌های او خوشم می‌آمد.

men who have big muscles and little minds

مردانی که عضلات قوی و افکار نارسا دارند

a little house

یک خانه‌ی کوچک

a pompous little man

مرد کوتاه پرمدعا

Littler than you think.

کوچک‌تر از آنچه که فکر می‌کنی.

a little child

بچه‌ی کوچک

I couldn't stand her little accusations!

تاب تحمل اتهامات موذیانه‌ی او را نداشتم!

What little game are you up to now?

حالا دیگه چه ترفندی در آستین داری؟

a little village

دهکده‌ی کوچک

adjective A1

کوچک، خردسال، کم‌سن، بچه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He is still little and can't talk.

او هنوز بچه است و نمی‌تواند حرف بزند.

My little brother just started school this year.

برادر کم‌سن من امسال تازه به مدرسه رفته است.

adjective B2

برای تأکید بیشتر بر ویژگی گفته‌شده استفاده می‌شود

She’s got a sweet little garden full of colorful flowers.

اون یه باغچه‌ی ناز و پر از گل‌های رنگارنگ داره.

It’s a nice little café where you can relax after work.

یه کافه‌ی جمع‌وجور و باصفاست که بعداز کار می‌تونی اون‌جا استراحت کنی.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She has a funny little way of smiling.

لبخند با نمکی دارد.

adjective B1

کم‌اهمیت، ناچیز، بی‌ارزش، جزئی، کوچک، بی‌اهمیت، کوچولو

Sometimes a little misunderstanding can cause a big argument.

گاهی سوءتفاهمی ناچیز می‌تواند باعث دعوایی بزرگ شود.

We had a few little problems during the trip, but nothing serious.

درطول سفر چند مشکل کوچک داشتیم، ولی چیز مهمی نبود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I was not a little offended by what he said.

از حرفهای او کم نرنجیدم (خیلی رنجیدم).

Don't make little of his threats; he is a dangerous man!

او مرد خطر ناکی است - تهدیدهای او را دست کم نگیر!

determiner B1

کم، ناچیز، اندک، محدود

There is little chance that the weather will improve today.

احتمال کمی وجود دارد که امروز هوا بهتر شود.

We had little food during the long journey.

درطول سفر طولانی، غذای کمی داشتیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

There is little hope left.

امید زیادی باقی نمانده است.

She has little money.

او پول کمی دارد.

a little known writer

نویسنده‌ای کم‌شهرت

a little group of people

گروه معدودی از مردم

with a little effort

با کمی کوشش

She knows little of what has happened.

او درباره‌ی آنچه که روی داده است، اطلاعات کمی دارد.

a little

یک کمی، کماس، لختی

I'll be back in a little.

زود برخواهم گشت.

There is little time left.

وقت کمی باقی مانده است.

He returned after a little while.

پس از مدت کمی مراجعت کرد.

a little while

یک لحظه، مدت کوتاه

She had little sleep.

خوابش کم بود.

noun pronoun singular B1

کم، اندک، مقدار کم

She learned to be happy with little.

او یاد گرفت که با کم بسازد (خوش باشد).

A little of this sauce will be enough for the dish.

کمی از این سس برای این غذا کافی خواهد بود.

noun pronoun singular B1

مقدار ناچیز، مقدار اندک، مقدار خیلی کم

She does little to help around the house.

او کار خیلی کمی برای کمک در خانه انجام می‌دهد.

Very little of the book is interesting.

بخش اندکی از کتاب جالب است.

adverb C1

کم، به‌ندرت، اندک، ناچیز

It’s a little-known fact that cats can recognize their names.

این حقیقتی کم‌تر شناخته شده است که گربه‌ها می‌توانند نام خود را تشخیص دهند.

She exercises little during the week.

او درطول هفته به‌ندرت ورزش می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I see her very little.

او را خیلی کم می‌بینم.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد little

  1. adverb infrequently, not much
    Antonyms:
  1. noun small amount of something
    Antonyms:
    lot

Collocations

in little

به اندازه‌ی کوچک، به قطع کوچک، به میزان کم

little by little

به‌تدریج، رفته‌رفته، نرم‌نرمک، به‌مرور، کم‌کم، ذره‌ذره

not a little

کم نه، خیلی، بسیار

think little (or nothing) of

1- اهمیت ندادن، مهم نپنداشتن 2- تردید نکردن

to little avail

بیهوده، کم فایده

Collocations بیشتر

at great (little) expense

با هزینه‌ی بسیار (یا کم)

to little (or no) purpose

بیهوده، بی‌نتیجه، بی‌فایده

too little

(مقدار) بسیار کم، خیلی کم

little problem

مشکل کوچک

little things

چیزهای کوچک

nice little

کوچک و زیبا / نقلی و قشنگ

poor little

کوچک بیچاره / طفلکی

little brother

برادر کوچک

dear little

کوچولوی عزیز

be left with little alternative

چاره‌ی دیگری نداشتن، گزینه‌ی دیگری نداشتن

bear little resemblance to

شباهت کمی داشتن به

precious little chance

شانس بسیار کم، احتمال ناچیز

Idioms

little strokes fell great oaks

با ضربه‌های کوچک می‌توان درخت بلوط را فرو افکند، قطره‌قطره جمع گردد وانگهی دریا شود

make little of

دست کم گرفتن، حقیر شمردن، ناچیز شمردن

some little

نسبتاً زیاد یا گسترده یا پر، خیلی

twist (or wrap) around one's little finger

به آسانی (شخص دیگری را) مهار کردن، به آسانی تحت نفوذ خود در آوردن

little black book

(عامیانه) کتابی که حاوی نام و آدرس دوستان دختر و معشوقه‌ها باشد

Idioms بیشتر

little to choose between (or not much to choose between)

با هم فرق ندارند، مثل هم هستند

think little (or nothing) of

1- اهمیت ندادن، مهم نپنداشتن 2- تردید نکردن

the little woman

(امریکا ـ عامیانه) زوجه، زن، همسر

سوال‌های رایج little

صفت تفضیلی little چی میشه؟

صفت تفضیلی little در زبان انگلیسی less است.

صفت عالی little چی میشه؟

صفت عالی little در زبان انگلیسی least است.

ارجاع به لغت little

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «little» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/little

لغات نزدیک little

پیشنهاد بهبود معانی