آخرین به‌روزرسانی:

Wizened

ˈwɪznd ˈwɪznd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

(به‌ویژه پوست انسان) چروکیده، پرچین و چروک، ورچلسکیده، خشک و پلاسیده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

his grandfather's wizened hands

دست‌های خشک و چروکیده‌ی پدربزرگش

wizened apples

سیب‌های پلاسیده

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wizened

  1. adjective dried, shriveled up
    Synonyms:
    shrunk shrunken withered wilted wrinkled reduced old diminished worn lean macerated gnarled mummified
    Antonyms:
    smooth moist unwrinkled

ارجاع به لغت wizened

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wizened» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wizened

لغات نزدیک wizened

پیشنهاد بهبود معانی