فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Wizened

ˈwɪznd ˈwɪznd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    (به‌ویژه پوست انسان) چروکیده، پرچین و چروک، ورچلسکیده، خشک و پلاسیده
    • - his grandfather's wizened hands
    • - دست‌های خشک و چروکیده‌ی پدربزرگش
    • - wizened apples
    • - سیب‌های پلاسیده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد wizened

  1. adjective dried, shriveled up
    Synonyms: diminished, gnarled, lean, macerated, mummified, old, reduced, shrunk, shrunken, wilted, withered, worn, wrinkled
    Antonyms: moist, smooth, unwrinkled

ارجاع به لغت wizened

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wizened» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wizened

لغات نزدیک wizened

پیشنهاد بهبود معانی