فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک

    Diminished

    American: dəˈmɪnɪʃt British: dɪˈmɪnɪʃt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      diminishes

    • وجه وصفی حال:

      diminishing

    • صفت تفضیلی:

      more diminished

    • صفت عالی:

      most diminished

    معنی

    تقلیل یافته، کاسته، کاهیده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد diminished

    1. verb lessen the authority, dignity, or reputation of
      Synonyms:
      reduced decreased lowered lessened faded abated declined minimized eased subsided dwindled contracted shrunken moderated alleviated eroded diluted depleted withered drained curtailed narrowed condensed abridged tapered waned receded fallen sunk ebbed subtracted belittled cheapened rebated detracted petered derogated
    1. verb belittle
      Synonyms:
      reduced lessened abbreviated
      Antonyms:
      increased enlarged extended expanded developed lengthened prolonged praised complimented flattered grown
    1. adjective impaired by diminution
      Synonyms:
      weakened lessened vitiated
      Antonyms:
      hypertrophied
    1. adjective made to seem smaller or less (especially in worth)
      Synonyms:
      small belittled
    1. adjective (of an organ or body part) diminished in size or strength as a result of disease or injury or lack of use
      Synonyms:
      wasted atrophied
    1. verb to make smaller or less; reduce or lessen.
      Synonyms:
      decreased

    ارجاع به لغت diminished

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «diminished» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diminished

    لغات نزدیک diminished

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه