گذشتهی ساده و قسمت سوم فعل sink
The ship sunk after hitting the iceberg.
کشتی پساز برخورد با یخچال غرق شد.
The treasure they sought had sunk to the ocean floor.
گنجی که به دنبالش بودند، در کف اقیانوس غرق شده بود.
در دردسر افتاده، بیچاره، در گِلمانده، گیرافتاده، به آخرخط رسیده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
If she doesn’t get that loan approved, she’s sunk financially.
اگه وامش تأیید نشه، از نظر مالی بدجور گیر میافته.
He knew he was sunk when the engine failed in the middle of the desert.
وقتی موتور وسط بیابون از کار افتاد، فهمید که بیچاره شده.
Without that last-minute goal, their chances of winning were completely sunk.
بدون اون گل لحظهی آخری، شانس بردنشون بهکلی از بین رفته بود.
در اندوه غرق بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sunk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sunk