Immersed

American: ˌɪˈmɜrːst British: ɪˈmɜːst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    immerses
  • وجه وصفی حال:

    immersing

معنی

adjective
غرق‌شده، غوطه‌ور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immersed

  1. adjective deeply involved with
    Synonyms: absorbed, bound-up, buried, busy, consumed, deep, eat sleep and breathe, engaged, engrossed, intent, into, mesmerized, occupied, preoccupied, rapt, spellbound, taken up, tied up, turned on, wrapped up
    Antonyms: ignorant, neglectful, negligent

ارجاع به لغت immersed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immersed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immersed

لغات نزدیک immersed

پیشنهاد بهبود معانی