آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Occupied

ˈɑːkjəpaɪd ˈɒkjəpaɪd

معنی occupied | جمله با occupied

adjective

اشغالی، اشغال‌شده (سرزمین و غیره)

The occupied city was under strict control by a foreign army.

شهر اشغالی تحت‌کنترل شدید ارتش بیگانه بود.

The village remained in an occupied state for several years before liberation.

این روستا پیش‌از آزادسازی چندین سال در حالت اشغال‌شده باقی ماند.

adjective

اشغال، پر (صندلی و اتاق و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

All the non-smoking rooms are occupied at the moment.

تمام اتاق‌های سیگار ممنوع درحال‌حاضر اشغال هستند.

I knocked on the door, hoping the bathroom was not occupied.

در زدم به امید اینکه حمام پر نباشد.

adjective

مشغول

My boss is always occupied with important meetings.

رئیس من همیشه مشغول جلسات مهم است.

The kids were fully occupied with their new toys.

بچه‌ها کاملاً مشغول اسباب‌بازی‌های جدیدشان بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد occupied

  1. adjective busy
    Synonyms:
    working active employed engaged tied up engrossed clocked up too much on plate head over heels
    Antonyms:
  1. adjective inhabited; in use
    Synonyms:
    Antonyms:
    empty vacant free unoccupied uninhabited

لغات هم‌خانواده occupied

  • adjective
    occupied

ارجاع به لغت occupied

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «occupied» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/occupied

لغات نزدیک occupied

پیشنهاد بهبود معانی