با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Occupied

ˈɑːkjəpaɪd ˈɒkjəpaɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
اشغالی، اشغال‌شده (سرزمین و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The occupied city was under strict control by a foreign army.
- شهر اشغالی تحت کنترل شدید ارتش بیگانه بود.
- The village remained in an occupied state for several years before liberation.
- این روستا پیش از آزادسازی چندین سال در حالت اشغال‌شده باقی ماند.
adjective
اشغال، پر (صندلی و اتاق و غیره)
- All the non-smoking rooms are occupied at the moment.
- تمام اتاق‌های سیگار ممنوع در حال حاضر اشغال هستند.
- I knocked on the door, hoping the bathroom was not occupied.
- در زدم به امید اینکه حمام پر نباشد.
adjective
مشغول
- My boss is always occupied with important meetings.
- رئیس من همیشه مشغول جلسات مهم است.
- The kids were fully occupied with their new toys.
- بچه‌ها کاملاً مشغول اسباب‌بازی‌های جدیدشان بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد occupied

  1. adjective busy
    Synonyms: active, clocked up, employed, engaged, engrossed, head over heels, tied up, too much on plate, working
    Antonyms: idle, inactive, not busy, unoccupied
  2. adjective inhabited; in use
    Synonyms: busy, engaged, full, leased, lived-in, peopled, populated, populous, rented, settled, taken, unavailable, utilized
    Antonyms: empty, free, uninhabited, unoccupied, vacant

لغات هم‌خانواده occupied

ارجاع به لغت occupied

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «occupied» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/occupied

لغات نزدیک occupied

پیشنهاد بهبود معانی