خالی، اشغالنشده، بیمتصدی، بیکار
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a vacant room
اتاق خالی
a vacant seat in a bus
صندلی خالی در اتوبوس
a vacant position in his company
یک پست خالی در شرکت او
vacant land
زمین خالی (بایر)
vacant hours
اوقات فراغت
She sat on the chair with a vacant look on her face.
با چهرهای بیحالت روی صندلی نشست.
hungry children vacantly staring out of the window
کودکان گرسنه که با حالت منگ از پنجره به خارج خیره شده بودند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «vacant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vacant