گذشتهی ساده:
baredشکل سوم:
baredسومشخص مفرد:
baresوجه وصفی حال:
baringصفت تفضیلی:
barerصفت عالی:
barestلخت، عریان، (مجازاً) ساده، آشکار، عاری، برهنه کردن، آشکارکردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
bare legs
رانهای لخت
bare feet
پای برهنه (بدون کفش)
bare floor
کف اتاق عاری از فرش
a bare room
اتاق خالی از اثاثیه
a bare larder
گنجهی خالی از خوراک
a bare fact
واقعیت عریان (بیپیرایه)
bare hands
دست خالی (بدون ابزار)
He bared his head.
کلاه خود را برداشت.
She bared her teeth in a smile.
با لبخندی دندانهای خود را نمایان کرد.
He bared his deepest feelings only to his wife.
ژرفترین احساسات خود را فقط نزد زنش بروز میداد.
He laid bare his secret relationships.
روابط پنهانی خود را آشکار کرد.
شمشیرهای از غلاف کشیده، شمشیرهای برهنه
حداقل چیزهای ضروری، کمترین ضروریات
کمینهترین، کمترین حد ممکن
راز دل خود را گفتن، صمیمانه درد دل کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bare» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bare