شکل جمع:
coldsصفت تفضیلی:
colderصفت عالی:
coldestسرد
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
He took a sip of the cold lemonade.
او جرعهای از لیموناد سرد را نوشید.
The water in the lake was surprisingly cold.
آب دریاچه بهشکل شگفتانگیزی سرد بود.
We decided to stay indoors during the cold day.
تصمیم گرفتیم که در این روز سرد در خانه بمانیم.
سرد، بیعاطفه، بیاحساس، بیمهر، خشک، غیرصمیمی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The cold tone of his voice hinted at his disapproval.
لحن سرد صدایش حاکی از عدم موافقت او بود.
The cold atmosphere at the party made everyone feel uncomfortable.
جو غیرصمیمی مهمانی باعث شده بود که همه احساس معذب بودن داشته باشند.
Mana's cold response left him feeling rejected and confused.
پاسخ سرد مانا باعث شد که او احساس طرد شدن و سردرگمی داشته باشد.
حقوق غیرمختومه، حلنشده، بینتیجه، بیسرانجام (پروندههای کماکان در جریانی که به نتیجه نرسیده و احتمال میرود که دیگر به نتیجه نرسند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
The detective worked tirelessly to prevent the case from going cold.
کارآگاه بیوقفه تلاش کرد تا از بیسرانجام ماندن پرونده جلوگیری کند.
She found new evidence related to the cold case.
او در رابطه با این پروندهی بینتیجه به شواهد جدیدی دست یافت.
دور، غیرنزدیک (در بازیهای دستهجمعی برای اشاره به دور بودن فرد موردنظر از پاسخ سوال مطرحشده و یا شیئی پنهانشده کاربرد دارد)
Not there; you're getting colder!
اونجا نه؛ داری دورتر میشی!
Think more; you're cold!
بیشتر فکر کن؛ (از جواب) دوری!
پزشکی سرماخوردگی، زکام (نوعی بیماری عفونی شایع)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
Sepideh caught a cold last week.
سپیده هفتهی قبل سرما خورد.
Drinking warm tea helps soothe the symptoms of a cold.
نوشیدن چای گرم به تسکین علائم سرماخوردگی کمک میکند.
The cold spread quickly among the students at school.
سرماخوردگی بهسرعت بین دانشآموزان مدرسه سرایت پیدا کرد.
سرما
I can't stand the cold.
نمیتوانم این سرما را تحمل کنم.
We stayed indoors to escape the biting cold.
برای فرار از این سرمای استخوانسوز در خانه ماندیم.
I dread the cold during winter months.
من از سرمای ماههای زمستان میترسم.
سرماخوردن، سرماخوردگی پیدا کردن
راحتی کم، تسکین جزئی، دلخوشکنک
فعالیت خود را از سرگرفتن، از عزلت به در آمدن
(عامیانه) ترسیدن، دستخوش واهمه شدن
جلب توجه و علاقه نکردن، بیمزه و ملالتآور بودن
دور از توجه، دستخوش غفلت، مورد مسامحه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cold» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cold