با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Shivering

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shivered
  • شکل سوم:

    shivered
  • سوم‌شخص مفرد:

    shivers

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
لرزیدن، لرزش (عملکرد بدن در پاسخ به سرما و ترس شدید در جانوران خونگرم)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- I wrapped myself in a blanket to try and stop the shivering from the cold.
- خودم را در پتویی پیچیدم تا سعی کنم جلوی لرزش ناشی از سرما را بگیرم.
- The shivering of the dog's body indicated that it was suffering from hypothermia.
- لرزیدن بدن سگ نشان می‌داد که از هیپوترمی رنج می‌برد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shivering

  1. verb To crack or split into two or more fragments by means of or as a result of force, a blow, or strain
    Synonyms: splintering, smashing, riving, fracturing, breaking
  2. verb Tremble convulsively, as from fear or excitement
    Synonyms: shuddering, vibrating, trembling, shaking, quivering, thrilling, splintering, twittering, throbbing, freezing, fragmenting, chilling, quavering, breaking
    Antonyms: fixing, mending
  3. verb Shake, as from cold
    Synonyms: shuddering
    Antonyms: steadying
  4. verb To shake or tremble, as from cold or fear.
    Synonyms: shaking
  5. noun A sensation of cold that often marks the start of an infection and the development of a fever
    Synonyms: chill
  6. adjective Vibrating slightly and irregularly; as e.g. with fear or cold or like the leaves of an aspen in a breeze
    Synonyms: trembling, shaky

ارجاع به لغت shivering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shivering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shivering

لغات نزدیک shivering

پیشنهاد بهبود معانی