فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Breaking

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    broke
  • شکل سوم:

    broken
  • سوم شخص مفرد:

    breaks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective A2
    شکسته، شکسته‌شده، خردشده، فروپاشیده، فروریخته، ناپایدار
    • - a breaking glass
    • - شیشه‌ی خردشده
    • - A breaking wave is a wave whose amplitude reaches a critical level at which large amounts of wave energy transform into turbulent kinetic energy.
    • - موج شکسته (شکنا) به موجی گفته می‌شود که دامنه‌ی آن به سطح بحرانی رسیده است و در نتیجه‌ی آن، مقادیر زیادی انرژی موج به انرژی جنبشی متلاطم تبدیل می‌شود.
  • adjective
    (خبر) فوری
    • - Our network aims to be your trusted source for breaking news, local weather, and sports.
    • - هدف شبکه‌ی ما این است که منبع مورد وثوق شما برای اطلاع از اخبار فوری، آب‌وهوای محلی و ورزش باشد.
    • - Priority was usually given to breaking news stories.
    • - معمولاً اولویت به اخبار فوری داده می‌شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد breaking

  1. adjective bursting
    Synonyms: splitting, cracking, shattering, splintering, fracturing, tearing, smashing, crumbling, collapsing
    Antonyms: enduring, strong

ارجاع به لغت breaking

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breaking» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breaking

لغات نزدیک breaking

پیشنهاد بهبود معانی