Breaking

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    broke
  • شکل سوم:

    broken
  • سوم‌شخص مفرد:

    breaks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
شکسته، شکسته‌شده، خردشده، فروپاشیده، فروریخته، ناپایدار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a breaking glass
- شیشه‌ی خردشده
- A breaking wave is a wave whose amplitude reaches a critical level at which large amounts of wave energy transform into turbulent kinetic energy.
- موج شکسته (شکنا) به موجی گفته می‌شود که دامنه‌ی آن به سطح بحرانی رسیده است و در نتیجه‌ی آن، مقادیر زیادی انرژی موج به انرژی جنبشی متلاطم تبدیل می‌شود.
adjective
(خبر) فوری
- Our network aims to be your trusted source for breaking news, local weather, and sports.
- هدف شبکه‌ی ما این است که منبع مورد وثوق شما برای اطلاع از اخبار فوری، آب‌وهوای محلی و ورزش باشد.
- Priority was usually given to breaking news stories.
- معمولاً اولویت به اخبار فوری داده می‌شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breaking

  1. adjective bursting
    Synonyms: splitting, cracking, shattering, splintering, fracturing, tearing, smashing, crumbling, collapsing
    Antonyms: enduring, strong

ارجاع به لغت breaking

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breaking» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breaking

لغات نزدیک breaking

پیشنهاد بهبود معانی