آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

    Cracking

    ˈkrækɪŋ ˈkrækɪŋ

    گذشته‌ی ساده:

    cracked

    شکل سوم:

    cracked

    سوم‌شخص مفرد:

    cracks

    معنی cracking | جمله با cracking

    adjective informal

    انگلیسی بریتانیایی بسیار عالی، بسیار خوب، عالی، معرکه، محشر

    a cracking good film

    فیلم معرکه

    After months of hard work, he finally achieved a cracking score on his exam.

    او پس‌از ماه‌ها تلاش و کوشش، سرانجام در امتحانش به نمره‌ی بسیار خوبی دست یافت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The team put on a cracking performance.

    این تیم عملکرد محشری از خود به نمایش گذاشت.

    noun uncountable

    شیمی خُردایش، کراکینگ (شکستن هیدروکربن‌های متشکل از نفت خام و تبدیل آن به هیدروکربن‌های سبک‌تر)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The refinery uses advanced technology to optimize the cracking process and increase yield.

    این پالایشگاه از فناوری پیشرفته برای بهینه‌سازی فرآیند خردایش و افزایش بازده استفاده می‌کند.

    The cracking unit converts heavy hydrocarbon fractions into more valuable products.

    واحد کراکینگ بخش‌های هیدروکربنی سنگین را به محصولات باارزش‌تر تبدیل می‌کند.

    adverb

    به‌شدت، شدیداً، بسیار، خیلی

    It was cracking hot outside.

    بیرون شدیداً گرم بود.

    That dessert looks cracking delicious.

    آن دسر بسیار خوشمزه به نظر می‌رسد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cracking

    1. verb to damage
      Synonyms:
      injuring hurting impairing
    1. verb discover meaning, answer
      Synonyms:
      answering deciphering
      Antonyms:
      misunderstanding
    1. verb lose self-control
      Synonyms:
      succumbing
      Antonyms:
      composing
    1. verb make a sharp sound
      Synonyms:
      banging crashing snapping crackling
    1. Gaining unauthorized access to computer systems to commit a crime, such as digging into the code to make a copy-protected program run and flooding Internet sites, thus denying service to legitimate users. During a cracking exploit, important information can be erased or corrupted. Websites can be deliberately defaced. Unauthorized access is typically done by decrypting a password or bypassing a copy-protection scheme. Around 1985, the term “cracker” was coined by hackers as an attempt to defend themselves against journalistic misuse of the word “hacker.” An attempt around 1981 to establish “worm” in this sense on Usenet was largely a failure. Gaining unauthorized access to computer systems to commit a crime, such as digging into the code to make a copy-protected program run and flooding Internet sites, thus denying service to legitimate users. During a cracking exploit, important information can be erased or corrupted. Websites can be deliberately defaced. Unauthorized access is typically done by decrypting a password or bypassing a copy-protection scheme. Around 1985, the term “cracker” was coined by hackers as an attempt to defend themselves against journalistic misuse of the word “hacker.” An attempt around 1981 to establish “worm” in this sense on Usenet was largely a failure. Schell, B.H. and Martin, C. Contemporary World Issues Series: Cybercrime: A Reference Handbook. Santa Barbara, CA: ABC-CLIO, 2004.
      Synonyms:
      breaking damaging splitting chipping chopping snapping fracturing collapsing flawing rending blemishing checking crazing cleaving
      Antonyms:
      fixing mending
    1. noun the act of cracking something
      Synonyms:
      crack snap fracture
    1. verb to cause to break without complete separation of parts:
      Synonyms:
      breaking
    1. adjective very good
      Synonyms:
      great good swell neat dandy nifty keen groovy smashing bully peachy corking bang-up slap-up

    سوال‌های رایج cracking

    گذشته‌ی ساده cracking چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده cracking در زبان انگلیسی cracked است.

    شکل سوم cracking چی میشه؟

    شکل سوم cracking در زبان انگلیسی cracked است.

    سوم‌شخص مفرد cracking چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد cracking در زبان انگلیسی cracks است.

    ارجاع به لغت cracking

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «cracking» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cracking

    لغات نزدیک cracking

    • - crackerjack
    • - crackers
    • - cracking
    • - crackle
    • - crackleware
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    would worth wrangle worn word order worship woofer wold wolf with that winner wildly wield wonderful who's وزغ عبرت کایاک عاج کره‌خر کوکائین کیکاووس گرگ‌ومیش انبردست عنبر نهنگ عنبر غر زدن غرغرو غالب مغلوب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.