فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Crackling

ˈkræklɪŋ ˈkræklɪŋ

گذشته‌ی ساده:

crackled

شکل سوم:

crackled

سوم‌شخص مفرد:

crackles

شکل جمع:

cracklings

معنی

noun

ترق‌وتروق، جزجز، صورت نمکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crackling

  1. verb make a crackling sound
    Synonyms:
    sounding snapping breaking crunching sputtering sparkling noising crinkling spluttering
  1. noun the residue that remains after animal fat has been rendered
    Synonyms:
    greaves
  1. noun the sharp sound of snapping noises
    Synonyms:
    crackle crepitation

ارجاع به لغت crackling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crackling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crackling

لغات نزدیک crackling

پیشنهاد بهبود معانی