گذشتهی ساده:
sparkledشکل سوم:
sparkledسومشخص مفرد:
sparklesدرخشان، درخشنده، براق، برقزن، جرقهدار، با تلألو
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
the little girl's sparkling blue eyes
چشمان آبی درخشان دخترک
The sparkling diamonds on her necklace caught everyone's attention.
الماسهای درخشان گردنبندش توجه همه را جلب کرد.
(نوشیدنی) گازدار
sparkling champagne
شامپاین گازدار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sparkling» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sparkling