صفت تفضیلی:
sparklierصفت عالی:
sparkliestدرخشان، نورانی، پرتلألؤ، روشن، براق، فروزان، مشعشع
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sparkly stars twinkled in the night sky.
ستارههای پرتلألؤ در آسمان شب چشمک میزدند.
Farzin gifted her partner a sparkly bracelet for her birthday.
فرزین برای تولد یارش، دستبند درخشانی را به او هدیه داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sparkly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sparkly