شکل جمع:
sparkiesصفت تفضیلی:
sparkierصفت عالی:
sparkiestباحال، سرحال، قبراق، سردماغ، شاد، پرانرژی، بانشاط، شنگول
He's a sparky friend who brings joy to our gatherings.
او دوستی باحال است که شادی را به جمعهایمان میآورد.
Her sparky nature makes her a delight to work with.
طبیعت پرانرژی او باعث میشود که کار کردن با او لذتبخش باشد.
انگلیسی بریتانیایی برقکار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Sparky fixed the faulty wiring.
برقکار سیمکشی معیوب را تعمیر کرد.
Sparky's expertise saved us from a fire hazard.
تخصص برقکار ما را از خطر آتشسوزی نجات داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sparky» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sparky