امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sparky

ˈspɑːrki ˈspɑːki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    sparkies
  • صفت تفضیلی:

    sparkier
  • صفت عالی:

    sparkiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal
باحال، سرحال، قبراق، سردماغ، شاد، پرانرژی، بانشاط، شنگول

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He's a sparky friend who brings joy to our gatherings.
- او دوستی باحال است که شادی را به جمع‌هایمان می‌آورد.
- Her sparky nature makes her a delight to work with.
- طبیعت پرانرژی او باعث می‌شود که کار کردن با او لذت‌بخش باشد.
noun countable informal
انگلیسی بریتانیایی برق‌کار
- Sparky fixed the faulty wiring.
- برق‌کار سیم‌کشی معیوب را تعمیر کرد.
- Sparky's expertise saved us from a fire hazard.
- تخصص برق‌کار ما را از خطر آتش‌سوزی نجات داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sparky

  1. adjective energetic or lively
  1. noun an electrician

لغات هم‌خانواده sparky

ارجاع به لغت sparky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sparky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sparky

لغات نزدیک sparky

پیشنهاد بهبود معانی