فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sparky

ˈspɑːrki ˈspɑːki

شکل جمع:

sparkies

صفت تفضیلی:

sparkier

صفت عالی:

sparkiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal

باحال، سرحال، قبراق، سردماغ، شاد، پرانرژی، بانشاط، شنگول

He's a sparky friend who brings joy to our gatherings.

او دوستی باحال است که شادی را به جمع‌هایمان می‌آورد.

Her sparky nature makes her a delight to work with.

طبیعت پرانرژی او باعث می‌شود که کار کردن با او لذت‌بخش باشد.

noun countable informal

انگلیسی بریتانیایی برق‌کار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Sparky fixed the faulty wiring.

برق‌کار سیم‌کشی معیوب را تعمیر کرد.

Sparky's expertise saved us from a fire hazard.

تخصص برق‌کار ما را از خطر آتش‌سوزی نجات داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sparky

  1. adjective energetic or lively
  1. noun an electrician

لغات هم‌خانواده sparky

ارجاع به لغت sparky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sparky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sparky

لغات نزدیک sparky

پیشنهاد بهبود معانی