گذشتهی ساده:
sparkledشکل سوم:
sparkledسومشخص مفرد:
sparklesوجه وصفی حال:
sparklingشکل جمع:
sparklesتلألو داشتن، جرقه زدن، چشمک زدن، برق، تلألو، جرقه، درخشش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The kitchen is sparkling clean.
آشپزخانه از تمیزی برق میزند.
Dewdrops sparkle in the morning sun.
قطرات شبنم در زیر آفتاب بامدادی میدرخشد.
Diamonds sparkle.
الماس برق میزند.
She really sparkled at the wedding.
او در عروسی واقعاً جلوه کرد.
Daee Reza's sparkling intelligence
هوش سرشار دایی رضا
sparkling wine
شراب گازدار
the sparkles of firecrackers
اخگرهای ترقه
the sparkle of her black eyes
درخشش چشمان سیاه او
a show that lacked sparkle
نمایشی که حرارت نداشت
the sparkle of Cleopatra's beauty
جلوهی زیبای کلئوپاترا
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sparkle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sparkle