سوسو زدن، روشن و خاموش شدن، روشنایی لرزان داشتن، دارای تصویر یا شکل لرزان و مرتعش بودن، موجدار شدن،موج زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Moonlight shimmered on the lake.
مهتاب بر روی دریاچه نور لرزانی داشت.
Village lights shimmered from behind the pall of mist.
چراغهای دهکده از ماورای پردهای از مه سوسو میزدند.
Heat waves shimmered before my eyes and distorted the faraway mountains.
موجهای گرما جلو چشمم میلرزیدند و کوههای دوردست را کج و معوج مینمودند.
the shimmer of her silken dress under the soft light
درخشش موجدار پیراهن ابریشمی او زیر نور ملایم
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shimmer» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shimmer