امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Shimmer

ˈʃɪmər ˈʃɪmə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive
سوسو زدن، روشن و خاموش شدن، روشنایی لرزان داشتن، دارای تصویر یا شکل لرزان و مرتعش بودن، موج‌دار شدن،موج زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Moonlight shimmered on the lake.
- مهتاب بر روی دریاچه نور لرزانی داشت.
- Village lights shimmered from behind the pall of mist.
- چراغ‌های دهکده از ماورای پرده‌ای از مه سوسو می‌زدند.
- Heat waves shimmered before my eyes and distorted the faraway mountains.
- موج‌های گرما جلو چشمم می‌لرزیدند و کوه‌های دوردست را کج و معوج می‌نمودند.
- the shimmer of her silken dress under the soft light
- درخشش موج‌دار پیراهن ابریشمی او زیر نور ملایم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shimmer

  1. noun gleam
    Synonyms:
    blinking coruscation diffused light flash glimmer glint glisten glitter gloss glow incandescence iridescence luster phosphorescence scintillation sheen spangle spark sparkle twinkle
    Antonyms:
    dullness
  1. verb glisten
    Synonyms:
    blaze coruscate dance flare flash gleam glint glow jiggle phosphoresce scintillate shimmy shine sparkle twinkle

ارجاع به لغت shimmer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shimmer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shimmer

لغات نزدیک shimmer

پیشنهاد بهبود معانی