گذشتهی ساده:
scintillatedشکل سوم:
scintillatedسومشخص مفرد:
scintillatesوجه وصفی حال:
scintillatingجرقه زدن، برق زدن، ساطع شدن، درخشیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
her scintillating genius
نبوغ درخشان او
eyes scintillating with fury
چشمانی که از خشم میدرخشیدند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «scintillate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scintillate