تابیدن، درخشیدن، نور افشاندن، براق کردن، روشن شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
He shined his torch into the cave.
نور مشعلش را توی غار انداخت.
the shine of Rustam's sword
برق شمشیر رستم
Pari cleaned the glasses until they started to shine.
پری شیشهها را آنقدر پاک کرد که برق میزدند.
The floor of the hallway was clean and shining.
کف راهرو تمیز و براق بود.
The polished surface shone in the sun.
سطح جلاخورده در آفتاب برق میزد.
The sun shines.
خورشید میدرخشد.
He shined his flashlight on my face.
نور چراغقوهی خود را به صورتم انداخت.
He shone far more than the other participants.
او خیلی بیشتر از سایر شرکتکنندگان جلوه کرد.
His honesty shines through.
درستکاری از او میبارد.
Love was shining from her young face.
عشق در چهرهی جوان او نمودار بود.
He is a good student but it is in sports that he really shines.
او شاگرد خوبی است؛ ولی در ورزش است که واقعاً میدرخشد.
His talents enabled him to shine at dinner parties.
استعدادهای او موجب میشد که در مهمانیهای شام بدرخشد.
As he talked, his eyes began to shine.
حرف که میزد چشمانش شروع میکردند به درخشیدن.
There is a light shining in their bedroom.
چراغی در اتاق خواب آنان نور میدهد.
روشنی، فروغ، تابش، درخشش، آفتاب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The shine of the lantern signaled the sentries' approach.
نور فانوس حاکی از نزدیک شدن قراولها بود.
We will go come rain or shine.
چه هوا بارانی باشد چه آفتابی خواهیم رفت.
Ferdowsi's poetry has kept its shine for more than a thousand years.
شعر فردوسی بیش از هزار سال است که جلوههای خود را حفظ کرده است.
the shine of the setting sun
درخشش خورشید در حال افول
(امریکا - عامیانه) خودشیرینی کردن، چاپلوسی کردن، شیرهمالی کردن
از کسی خوش آمدن، (به کسی) علاقهمند شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shine» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shine