گذشتهی ساده:
rubbedشکل سوم:
rubbedسومشخص مفرد:
rubsوجه وصفی حال:
rubbingشکل جمع:
rubsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(انگلیس) با وجود اشکالات ادامه دادن یا پیشرفت کردن
1- مشت و مال دادن، ماساژ دادن 2- (با مالش) جلا دادن، صاف کردن، ساییدن، پاک کردن
(در اثر مالش یا تماس) زایل شدن، زدوده شدن، پاک شدن
(در اثر مالش یا تماس) رنگ پس دادن، ویژگی یا خاصیت خود را منتقل کردن، سرایت کردن
پاک کردن، زدودن
کشتن
rub elbows with (rub shoulders with)
با کسی جوشیدن، گرم گرفتن، خوشوبش کردن، مصاحبت کردن، تعامل کردن
روی زخم کسی نمک پاشیدن، دردکسی را بیشتر کردن
rub someone's nose in it (or in the dirt)
با تذکر خطاهای قبلی کسی را تنبیه یا تحقیر کردن
خلاف میل کسی کار کردن و موجب آزردگی یا خشم او شدن
(عامیانه) اثر شانس خوب یا بد، بخت خوب، بخت بد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rub» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rub