فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Knead

niːd niːd

گذشته‌ی ساده:

kneaded

شکل سوم:

kneaded

سوم‌شخص مفرد:

kneads

وجه وصفی حال:

kneading

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

غذا و آشپزی خمیر کردن، ورزیدن، خمیر درست کردن، (خمیر یا گل یا کاه گل و غیره) مالیدن، ورز دادن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

The cook kneaded the dough.

نانوا خمیر را مالید.

He was kneading the clay into perfect smoothness.

او گل (کوزه‌گری) را می‌سرشت و کاملاً نرم می‌کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He kneaded my shoulder muscles to relieve the pain.

او عضلات شانه‌ی مرا مالید تا درد آن را آرام کند.

verb - transitive

سرشتن، آمیختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

(Hafez) .... they kneaded man's clay into a cup

.... گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد knead

  1. verb mix by pressing
    Synonyms:
    press rub work squeeze push manipulate massage blend shape form alter mold twist ply aerate

ارجاع به لغت knead

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «knead» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/knead

لغات نزدیک knead

پیشنهاد بهبود معانی