گذشتهی ساده:
shapedشکل سوم:
shapedسومشخص مفرد:
shapesوجه وصفی حال:
shapingشکل جمع:
shapesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(با ورزش) خود را ورزیده کردن، چست و چالاک کردن
get (or knock or lick) something into shape
سر و صورت دادن به چیزی، سامان بخشیدن
give shape to something (put something into shape)
به چیز شکل دادن، به وجود آوردن، بیان کردن
in any shape (or in any shape or form)
به هر شکل، اصلاً، بههیچوجه
سرحال، سر و مر و گنده، ورزیده
in the shape of something (or someone)
بهصورت چیزی (یا کسی)
1- از شکل افتاده، بد ریخت 2- فاقد ورزیدگی، نیازمند به ورزش
شکل گرفتن، سازمان یافتن، نضج گرفتن
نمای آینده، تصویری از آنچه که روی خواهد داد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shape» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shape