امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Define

dɪˈfaɪn dɪˈfaɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    defined
  • شکل سوم:

    defined
  • سوم‌شخص مفرد:

    defines
  • وجه وصفی حال:

    defining

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
(مفهوم، اصطلاح) تعریف کردن، (کلمه) معنی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Some dictionaries define words well.
- برخی فرهنگ‌لغت‌ها واژه‌ها را خوب معنی می‌کنند.
- It is hard to define this word.
- معنی کردن این واژه مشکل است.
verb - transitive
خطوط جایی را مشخص کردن، متمایز ساختن، (وظایف، شرایط) مشخص ساختن، تعیین کردن، (وظایف، شرایط) مشخص ساختن، تعیین کردن، (قدرت) تحدید کردن، حدود چیزی را مشخص کردن
- a well-defined picture
- تصویر واضح و روشن
- reason defines mankind
- ویژگی انسان عقل است
verb - transitive
(احساسات) شرح دادن، بازنمودن، توضیح دادن، روشن کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد define

  1. verb give description
    Synonyms:
    ascertain assign call a spade a spade characterize construe decide delineate denominate denote describe designate detail determine dub elucidate entitle etch exemplify explain expound formalize illustrate interpret label lay it out nail it down name prescribe represent specify spell out tag translate
    Antonyms:
    confuse distort tangle twist
  1. verb delimit, outline
    Synonyms:
    belt border bound circumscribe compass confine curb delineate demarcate distinguish edge encircle enclose encompass envelop establish fence in fix flank gird girdle limit mark mark out rim set set bounds to settle stake out surround verge wall in

لغات هم‌خانواده define

  • verb - transitive
    define

ارجاع به لغت define

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «define» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/define

لغات نزدیک define

پیشنهاد بهبود معانی