گذشتهی ساده:
definedشکل سوم:
definedسومشخص مفرد:
definesوجه وصفی حال:
defining(مفهوم، اصطلاح) تعریف کردن، (کلمه) معنی کردن
Some dictionaries define words well.
برخی فرهنگلغتها واژهها را خوب معنی میکنند.
It is hard to define this word.
معنی کردن این واژه مشکل است.
خطوط جایی را مشخص کردن، متمایز ساختن، (وظایف، شرایط) مشخص ساختن، تعیین کردن، (وظایف، شرایط) مشخص ساختن، تعیین کردن، (قدرت) تحدید کردن، حدود چیزی را مشخص کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a well-defined picture
تصویر واضح و روشن
reason defines mankind
ویژگی انسان عقل است
(احساسات) شرح دادن، بازنمودن، توضیح دادن، روشن کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «define» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/define