فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Rim

rɪm rɪm

گذشته‌ی ساده:

rimmed

شکل سوم:

rimmed

سوم‌شخص مفرد:

rims

وجه وصفی حال:

rimming

شکل جمع:

rims

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

لبه، کناره، حاشیه (به‌ویژه در مورد چیزهای گرد یا حلقوی)

the rim of a coin

لبه‌ی سکه

The rim of the coffee mug was chipped.

لبه‌ی فنجان قهوه خرد شده بود.

verb - transitive

لبه‌دار کردن، دور چیزی را گرفتن، حاشیه‌ کشیدن دور چیزی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The painter rimmed the canvas with a thick border of gold paint.

نقاش بوم را با حاشیه‌ی ضخیم رنگ طلایی لبه‌دار کرد.

The artist decided to rim the painting.

هنرمند تصمیم گرفت دور نقاشی را بگیرد.

noun countable

طوقه، رینگ (چرخ)

He carefully polished the rim of his motorcycle.

طوقه‌ی موتورسیکلتش را با دقت صیقل داد.

The mechanic recommended replacing the rim.

مکانیک توصیه کرد که رینگ را تعویض کنید.

noun countable

قاب، فریم (عینک)

The rim of her glasses was thick.

قاب عینکش ضخیم بود.

The rim of his glasses broke.

فریم عینکش شکست.

verb - transitive

دورادور چیزی را گرفتن، احاطه کردن، دور چیزی را محاصره کردن

a balcony rimming the second floor

بالکنی که دورادور طبقه دوم را گرفته بود

High mountains rim Esfahan.

کوه‌های بلند اصفهان را احاطه کرده‌اند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rim

  1. noun border; top edge
    Synonyms:
    top end limit line brim edge skirt ring band lip margin fringe hem border outline brink ledge confine curb strip perimeter periphery terminus brow verge circumference
    Antonyms:
    middle center

ارجاع به لغت rim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rim

لغات نزدیک rim

پیشنهاد بهبود معانی