گذشتهی ساده:
rimmedشکل سوم:
rimmedسومشخص مفرد:
rimsوجه وصفی حال:
rimmingشکل جمع:
rimsلبه، کناره، حاشیه (بهویژه در مورد چیزهای گرد یا حلقوی)
the rim of a coin
لبهی سکه
The rim of the coffee mug was chipped.
لبهی فنجان قهوه خرد شده بود.
لبهدار کردن، دور چیزی را گرفتن، حاشیه کشیدن دور چیزی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The painter rimmed the canvas with a thick border of gold paint.
نقاش بوم را با حاشیهی ضخیم رنگ طلایی لبهدار کرد.
The artist decided to rim the painting.
هنرمند تصمیم گرفت دور نقاشی را بگیرد.
طوقه، رینگ (چرخ)
He carefully polished the rim of his motorcycle.
طوقهی موتورسیکلتش را با دقت صیقل داد.
The mechanic recommended replacing the rim.
مکانیک توصیه کرد که رینگ را تعویض کنید.
قاب، فریم (عینک)
The rim of her glasses was thick.
قاب عینکش ضخیم بود.
The rim of his glasses broke.
فریم عینکش شکست.
دورادور چیزی را گرفتن، احاطه کردن، دور چیزی را محاصره کردن
a balcony rimming the second floor
بالکنی که دورادور طبقه دوم را گرفته بود
High mountains rim Esfahan.
کوههای بلند اصفهان را احاطه کردهاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rim» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rim