آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ فروردین ۱۴۰۴

    Verge

    vɜːrdʒ vɜːdʒ

    گذشته‌ی ساده:

    verged

    شکل سوم:

    verged

    سوم‌شخص مفرد:

    verges

    وجه وصفی حال:

    verging

    شکل جمع:

    verges

    معنی verge | جمله با verge

    noun countable

    حاشیه، لبه، کناره

    The children played on the verge of the forest.

    بچه‌ها در حاشیه‌ی جنگل بازی می‌کردند.

    The verge of the sea is where the sand meets the water.

    لبه‌ی دریا جایی است که در آن شن و ماسه با آب برخورد می‌کند.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی شانه (جاده)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The verge of the road was overgrown with weeds.

    شانه‌ی جاده پر از علف‌های هرز بود.

    The verge of the bike path was lined with colorful wildflowers.

    شانه‌ی مسیر دوچرخه‌سواری پر از گل‌های وحشی رنگارنگ بود.

    noun

    مجازی آستانه، مرز

    The company teetered on the verge of annihilation.

    این شرکت در آستانه‌ی نابودی قرار گرفت.

    The fragile ecosystem is on the verge of destruction due to pollution.

    بوم‌سازگان شکننده به دلیل آلودگی در مرز نابودی است.

    noun countable

    معماری لبه (در کاشی‌بام)

    He climbed up the ladder to repair the damaged verge on the gable.

    از نردبان بالا رفت تا لبه‌ی آسیب‌دیده روی شیروانی را تعمیر کند.

    The rainwater dripped from the roof's verge.

    آب باران از لبه‌ی بام می‌چکید.

    noun countable

    چوب‌دستی (نشان اقتدار یا منصب)

    During the ceremony, the chancellor held the verge high to signify his authority.

    در طول مراسم، صدراعظم برای نشان دادن اقتدار خود، چوب‌دستی را بالا نگه داشته بود.

    The king's verge was adorned with precious stones.

    چوب‌دستی پادشاه با سنگ‌های قیمتی تزیین شده بود.

    noun countable

    محور چرخ (ساعت)

    He examined the intricate details of the verge under a magnifying glass.

    جزئیات پیچیده‌ی محور چرخ را زیر ذره‌بین بررسی کرد.

    Replacing the broken verge brought new life to his grandfather’s heirloom watch.

    جایگزینی محور چرخ شکسته جان تازه‌ای به ساعت موروثی پدربزرگش داد.

    noun countable

    جانورشناسی کالبدشناسی اندام جنسی (نر) (در بی‌مهرگان)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    The scientist examined the structure of the insect's verge under the microscope.

    این دانشمند ساختار اندام جنسی حشره را زیر میکروسکوپ بررسی کرد.

    The millipede used its verge to transfer sperm to the female.

    هزارپا از اندام جنسی‌اش برای انتقال اسپرم به ماده استفاده کرد.

    verb - intransitive

    در کنار ... بودن، در مرز ... بودن

    The riverbank verges the lush forest.

    ساحل رود در کنار جنگل سرسبز است.

    the street that verges on the park

    خیابانی که در مرز پارک قرار دارد

    verb - intransitive

    مجازی در آستانه‌ی ... بودن، در شرف ... بودن

    She is verging on old age.

    او در آستانه‌ی پیری است.

    The company verges to bankruptcy.

    شرکت در شرف ورشکستگی است.

    verb - transitive

    پایین رفتن (خورشید)

    The sun verged slowly.

    خورشید به‌آرامی پایین رفت.

    The sun verged behind the trees.

    خورشید از پشت درختان پایین رفت.

    verb - intransitive

    رفتن (به سویی خاص)

    The river verges to the north.

    رود به‌ سوی شمال می‌رود.

    The conversation verged from banter to a more serious tone.

    مکالمه از شوخی به لحن جدی‌تری رفت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد verge

    1. noun extremity, limit
      Synonyms:
      edge border limit point extreme margin boundary brim rim lip fringe brink terminus hem skirt threshold borderline selvage
      Antonyms:
      middle
    1. verb come near
      Synonyms:
      approach near touch adjoin neighbor join border edge skirt line hem rim fringe outline abut end surround trend tend incline gravitate toward butt on bound lean communicate be on the edge brink on march trench
      Antonyms:
      retreat

    Collocations

    on the verge of death

    در آستانه‌ی مرگ، در شرف مرگ، رو به موت، در لحظات پایانی عمر، درحال جان دادن

    سوال‌های رایج verge

    گذشته‌ی ساده verge چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده verge در زبان انگلیسی verged است.

    شکل سوم verge چی میشه؟

    شکل سوم verge در زبان انگلیسی verged است.

    شکل جمع verge چی میشه؟

    شکل جمع verge در زبان انگلیسی verges است.

    وجه وصفی حال verge چی میشه؟

    وجه وصفی حال verge در زبان انگلیسی verging است.

    سوم‌شخص مفرد verge چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد verge در زبان انگلیسی verges است.

    ارجاع به لغت verge

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «verge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/verge

    لغات نزدیک verge

    • - verdured
    • - verdurous
    • - verge
    • - verger
    • - verglas
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.