گذشتهی ساده:
vergedشکل سوم:
vergedسومشخص مفرد:
vergesوجه وصفی حال:
vergingشکل جمع:
vergesحاشیه، لبه، کناره
The children played on the verge of the forest.
بچهها در حاشیهی جنگل بازی میکردند.
The verge of the sea is where the sand meets the water.
لبهی دریا جایی است که در آن شن و ماسه با آب برخورد میکند.
انگلیسی بریتانیایی شانه (جاده)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The verge of the road was overgrown with weeds.
شانهی جاده پر از علفهای هرز بود.
The verge of the bike path was lined with colorful wildflowers.
شانهی مسیر دوچرخهسواری پر از گلهای وحشی رنگارنگ بود.
مجازی آستانه، مرز
The company teetered on the verge of annihilation.
این شرکت در آستانهی نابودی قرار گرفت.
The fragile ecosystem is on the verge of destruction due to pollution.
بومسازگان شکننده به دلیل آلودگی در مرز نابودی است.
معماری لبه (در کاشیبام)
He climbed up the ladder to repair the damaged verge on the gable.
از نردبان بالا رفت تا لبهی آسیبدیده روی شیروانی را تعمیر کند.
The rainwater dripped from the roof's verge.
آب باران از لبهی بام میچکید.
چوبدستی (نشان اقتدار یا منصب)
During the ceremony, the chancellor held the verge high to signify his authority.
در طول مراسم، صدراعظم برای نشان دادن اقتدار خود، چوبدستی را بالا نگه داشته بود.
The king's verge was adorned with precious stones.
چوبدستی پادشاه با سنگهای قیمتی تزیین شده بود.
محور چرخ (ساعت)
He examined the intricate details of the verge under a magnifying glass.
جزئیات پیچیدهی محور چرخ را زیر ذرهبین بررسی کرد.
Replacing the broken verge brought new life to his grandfather’s heirloom watch.
جایگزینی محور چرخ شکسته جان تازهای به ساعت موروثی پدربزرگش داد.
جانورشناسی کالبدشناسی اندام جنسی (نر) (در بیمهرگان)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The scientist examined the structure of the insect's verge under the microscope.
این دانشمند ساختار اندام جنسی حشره را زیر میکروسکوپ بررسی کرد.
The millipede used its verge to transfer sperm to the female.
هزارپا از اندام جنسیاش برای انتقال اسپرم به ماده استفاده کرد.
در کنار ... بودن، در مرز ... بودن
The riverbank verges the lush forest.
ساحل رود در کنار جنگل سرسبز است.
the street that verges on the park
خیابانی که در مرز پارک قرار دارد
مجازی در آستانهی ... بودن، در شرف ... بودن
She is verging on old age.
او در آستانهی پیری است.
The company verges to bankruptcy.
شرکت در شرف ورشکستگی است.
پایین رفتن (خورشید)
The sun verged slowly.
خورشید بهآرامی پایین رفت.
The sun verged behind the trees.
خورشید از پشت درختان پایین رفت.
رفتن (به سویی خاص)
The river verges to the north.
رود به سوی شمال میرود.
The conversation verged from banter to a more serious tone.
مکالمه از شوخی به لحن جدیتری رفت.
در آستانهی مرگ، در شرف مرگ، رو به موت، در لحظات پایانی عمر، درحال جان دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «verge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/verge