آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ اسفند ۱۴۰۳

    Boundary

    ˈbaʊndri ˈbaʊndri

    شکل جمع:

    boundaries

    معنی boundary | جمله با boundary

    noun countable C1

    مرز (فرضی یا واقعی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The fence marks the boundary of our property.

    این حصار مرز ملک ما را مشخص می‌کند.

    The river forms a natural boundary between the two countries.

    رودخانه، مرزی طبیعی بین دو کشور تشکیل می‌دهد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The boundary of the forest was marked by a row of tall trees.

    مرز جنگل با ردیفی از درختان بلند مشخص شده بود.

    the boundary between two pieces of land or two countries

    مرز بین دو قطعه زمین یا دو کشور

    noun countable C1

    مرز، حد

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The debate centered around the shifting boundaries between art and commercialism.

    این بحث حول محور مرزهای متغیر بین هنر و تجارت متمرکز بود.

    Scientists are pushing the boundaries of human knowledge.

    دانشمندان مرزهای دانش بشری را جابه‌جا می‌کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The novel explores the blurred boundaries between reality and imagination.

    این رمان مرزهای مبهم بین واقعیت و تخیل را بررسی می‌کند.

    The boundary between childhood and adulthood is often blurred.

    مرز بین کودکی و بزرگسالی اغلب مبهم است.

    We need to establish clear boundaries for the discussion to keep it focused and productive.

    برای حفظ تمرکز و سازندگی بحث، باید حد مشخصی را برای آن تعیین کنیم.

    noun countable

    مرز اخلاقی

    It's important to establish healthy boundaries in any relationship.

    ایجاد مرزهای سالم در هر رابطه‌ای مهم است.

    There's a fine boundary between assertiveness and aggression.

    مرز ظریفی بین قاطعیت و پرخاشگری وجود دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She clearly defined the boundary of her personal space.

    او به‌وضوح مرز فضای شخصی خود را مشخص کرد.

    noun countable

    ورزش (کریکت) خط مرزی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    Fans cheered wildly as the ball sailed over the boundary rope.

    وقتی توپ از روی خط مرزی عبور کرد، هواداران با شور و هیجان تشویق کردند.

    A powerful hit sent the ball soaring high and far, clearing the boundary with ease.

    ضربه‌ای قدرتمند توپ را به هوا فرستاد و با سهولت از مرز عبور داد.

    noun countable

    ورزش (کریکت) ضربه‌ی خارج از محدوده

    The batsman smashed a powerful boundary to reach his fifty.

    بَتِر، ضربه‌ای قدرتمند به بیرون محوطه زد تا به پنجاه امتیاز برسد.

    He celebrated his century with a magnificent boundary.

    او صدمین امتیاز خود را با ضربه‌ای باشکوه به بیرون محوطه جشن گرفت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد boundary

    1. noun outer limit
      Synonyms:
      end edge border limit fringe outline frame brink extent extremity perimeter circumference radius margin frontier termination compass bounds confines periphery terminal horizon line mark skirt side verge pale barrier terminus mere environs purlieus march beginning mete hem ambit borderline borderland line of demarcation circumscription outpost abuttals precinct
      Antonyms:
      inside interior minimum

    سوال‌های رایج boundary

    شکل جمع boundary چی میشه؟

    شکل جمع boundary در زبان انگلیسی boundaries است.

    ارجاع به لغت boundary

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «boundary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boundary

    لغات نزدیک boundary

    • - bound up
    • - bound up in (or with)
    • - boundary
    • - boundary condition
    • - boundary layer
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.