فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Confines

ˈkɑːnfaɪnz ˈkɒnfaɪnz

گذشته‌ی ساده:

confined

شکل سوم:

confined

وجه وصفی حال:

confining

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural

مرزها، حدود، محدوده، چارچوب‌ها

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

within the confines of the prison

درون محدوده‌ی زندان

He feels safe within the confines of his home.

در محدوده‌ی خانه‌ی خود احساس امنیت می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confines

  1. noun boundaries
    Synonyms:
    borders bounds limits territory region range reach extent scope edge end periphery circumference environs compass country dimension orbit radius sweep term terrain purview purlieus precinct proportions
    Antonyms:
    open

لغات هم‌خانواده confines

ارجاع به لغت confines

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confines» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/confines

لغات نزدیک confines

پیشنهاد بهبود معانی