امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Confines

ˈkɑːnfaɪnz ˈkɒnfaɪnz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    confined
  • شکل سوم:

    confined
  • وجه وصفی حال:

    confining

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural
مرزها، حدود، محدوده، چارچوب‌ها

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- within the confines of the prison
- درون محدوده‌ی زندان
- He feels safe within the confines of his home.
- در محدوده‌ی خانه‌ی خود احساس امنیت می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confines

  1. noun boundaries
    Synonyms:
    borders bounds circumference compass country dimension edge end environs extent limits orbit periphery precinct proportions purlieus purview radius range reach region scope sweep term terrain territory
    Antonyms:
    open

لغات هم‌خانواده confines

ارجاع به لغت confines

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confines» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/confines

لغات نزدیک confines

پیشنهاد بهبود معانی