امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Terrain

teˈreɪn / / tə- teˈreɪn / / tə-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    terrains

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
زمین، ناحیه، محیط (همراه با ویژگی‌های فیزیکی‌اش)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The terrain was rocky and uneven, making the hike difficult.
- زمین، سنگی و ناهموار بود و پیاده‌روی را دشوار می‌کرد.
- The vehicle struggled to move through the muddy terrain.
- وسیله‌ی نقلیه برای حرکت در زمین گلی به سختی افتاده بود.
- The mountain bike is designed to handle challenging terrain.
- این دوچرخه‌ی کوهستانی برای مقابله با محیط‌های چالش‌برانگیز طراحی شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد terrain

  1. noun landscape, an area of land, when considering its natural features
    Synonyms:
    area land region territory country ground field domain soil topography contour form shape profile province sphere dominion turf bailiwick
    Antonyms:
    sky

ارجاع به لغت terrain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «terrain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/terrain

لغات نزدیک terrain

پیشنهاد بهبود معانی