شکل جمع:
territoriesزمین، خاک، سرزمین، خطه
neutral territory
سرزمین بیطرف
enemy territory
خاک دشمن
محدوده، حوزه، قلمرو، ناحیه، منطقه، اراضی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Each traveling salesman has his own special territory.
هریک از فروشندگان سیار حوزهی مختص خود را دارند.
منطقهی نفوذ، حوزهی استحفاظی
(حیوانات، پرندگان) قلمرو
رشته، زمینه، حوزه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «territory» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/territory