با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Territory

ˈterətɔːri ˈterətri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    territories

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
زمین، خاک، سرزمین، خطه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- neutral territory
- سرزمین بی‌طرف
- enemy territory
- خاک دشمن
noun countable
محدوده، حوزه، قلمرو، ناحیه، منطقه، اراضی
- Each traveling salesman has his own special territory.
- هریک از فروشندگان سیار حوزه‌ی مختص خود را دارند.
noun countable
منطقه‌ی نفوذ، حوزه‌ی استحفاظی
noun countable
(حیوانات، پرندگان) قلمرو
noun countable
رشته، زمینه، حوزه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد territory

  1. noun domain, region
    Synonyms: area, belt, block, boundary, colony, commonwealth, country, district, dominion, empire, enclave, exclave, expanse, extent, field, land, mandate, nation, neck of the woods, neighborhood, province, quarter, section, sector, sphere, state, stomping grounds, street, terrain, terrene, township, tract, turf, walk, zone

ارجاع به لغت territory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «territory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/territory

لغات نزدیک territory

پیشنهاد بهبود معانی