با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Mandate

ˈmændeɪt ˈmændeɪt ˈmændeɪt ˈmændeɪt ˈmændeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mandated
  • شکل سوم:

    mandated
  • سوم شخص مفرد:

    mandates
  • وجه وصفی حال:

    mandating
  • شکل جمع:

    mandates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb C1
    وکالت‌نامه، قیمومت، حکم، فرمان، تعهد، اختیار
    • - He was willing to carry out all of his commander's mandates.
    • - او مایل بود که کلیه‌ی دستورات فرمانده‌ی خود را اجرا کند.
    • - At that time Palestine was under British mandate.
    • - در آن هنگام فلسطین تحت‌الحمایه‌ی انگلستان بود.
    • - The government accepted the mandate of the people.
    • - دولت خواست مردم را قبول کرد.
    • - The recent elections gave Labour no such mandate.
    • - انتخابات اخیر چنین اختیاری را به حزب کارگر نداده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد mandate

  1. noun authority, order
    Synonyms: authorization, behest, bidding, blank check, carte blanche, charge, command, commission, decree, dictate, directive, edict, fiat, go-ahead, green light, imperative, injunction, instruction, okay, precept, sanction, warrant, word
    Antonyms: denial, veto

ارجاع به لغت mandate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mandate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mandate

لغات نزدیک mandate

پیشنهاد بهبود معانی