امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Denial

    dɪˈnaɪəl dɪˈnaɪəl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      denials

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun C2
    انکار، تکذیب، رد، عدم پذیرش، حاشا

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    noun
    رد، انکار، تکذیب
    - the denial of a rumor
    - انکار یک شایعه
    - Her denial that her son is a gambler.
    - تکذیب او بر این که پسرش قمارباز نیست.
    - the denial of the news
    - تکذیب خبر
    - the denial of his request
    - رد درخواست او
    - the denial of the principles of communism by the party leaders themselves
    - رد اصول کمونیسم توسط خود سران حزب
    - The denial of his own parents was the cruelest thing he did.
    - روگردانی از پدر و مادر خود ظالمانه‌ترین عمل او بود.
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد denial

    1. noun dismissal, refusal of belief in
      Synonyms:
      rejection dismissal refusal disapproval negative nay veto prohibition disclaimer retraction rebuttal repudiation renunciation contradiction dissent protestation disproof refutation rejection rebuff turndown declination disallowance brush-off cold shoulder nonacceptance noncommittal no way statement abnegation abstaining adjuration controversion disavowal dismissing forswearing gainsaying negation nix refraining refusing refutal rejecting renegement renouncement repudiating repulse
      Antonyms:
      agreement approval affirmation claim avowal corroboration vouching

    لغات هم‌خانواده denial

    • noun
      denial
    • verb - transitive
      deny

    ارجاع به لغت denial

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «denial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/denial

    لغات نزدیک denial

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی