امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dismissal

dɪsˈmɪsl dɪsˈmɪsl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dismissals

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
اخراج، مرخصی، برکناری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The workers requested the dismissal of the new manager.
- کارگران خواهان برکناری مدیر جدید شدند.
- Marx's dismissal of some of Kant's theories
- رد برخی از نظریات کانت توسط مارکس
- the dismissal of the case against him
- وارد ندانستن دعوی علیه او
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dismissal

  1. noun release
    Synonyms: adjournment, banishment, bounce, brush-off, cold shoulder, congé, deportation, deposal, deposition, discharge, dislodgment, displacement, dispossession, dissolution, door, end, eviction, exile, exorcism, expatriation, expulsion, freedom, freeing, housecleaning, kiss-off, layoff, liberation, marching orders, notice, old heave-ho, ostracism, ouster, permission, pink slip, relegation, removal, suspension
    Antonyms: acceptance, appointment, employment, hiring, maintainance, retention, welcome

ارجاع به لغت dismissal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dismissal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dismissal

لغات نزدیک dismissal

پیشنهاد بهبود معانی