آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

    Bounce

    baʊns baʊns

    گذشته‌ی ساده:

    bounced

    شکل سوم:

    bounced

    سوم‌شخص مفرد:

    bounces

    وجه وصفی حال:

    bouncing

    شکل جمع:

    bounces

    معنی bounce | جمله با bounce

    verb - intransitive B1

    جهیدن، جهش کردن، به چیزی خوردن و برگشتن (توپ و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The ball started to bounce higher and higher with each hit.

    توپ با هر ضربه شروع به بالاتر و بالاتر جهیدن می‌کرد.

    The basketball began to bounce as it hit the court.

    توپ بسکتبال با برخورد به زمین شروع به برگشتن کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The grenade bounced twice and exploded.

    نارنجک دو بار جهش کرد و منفجر شد.

    verb - intransitive B2

    با شوروهیجان حرکت کردن، جست‌وخیز کردن (از شدت هیجان و انرژی و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    He began to bounce around the room.

    او شروع به جست‌وخیز کردن در اطراف اتاق کرد.

    The toddler loved to bounce all day.

    کودک نوپا دوست داشت تمام روز با شوروهیجان حرکت کند.

    verb - intransitive verb - transitive informal

    برگشت خوردن، برگشت زدن (چک)

    Due to insufficient funds, my check bounced.

    به‌ دلیل نبود وجه کافی در حساب، چکم برگشت خورد.

    The bank bounced my cheque.

    بانک چک من را برگشت زد.

    verb - intransitive C2

    کامپیوتر برگشت خوردن، واگشتن (ایمیل)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    The message bounced due to an invalid email address.

    پیام به دلیل آدرس ایمیل نامعتبر برگشت خورد.

    The email will bounce if the recipient's inbox is full.

    اگر صندوق ورودی گیرنده پر باشد، ایمیل برگشت خواهد خورد.

    noun countable uncountable

    جهش، پرش، بالا و پایین پریدن، برگشت (توپ و غیره)

    The ball had a high bounce on the concrete surface.

    توپ روی سطح بتنی جهش بالایی داشت.

    The tennis ball had a consistent bounce on the clay court.

    توپ تنیس در زمین خاکی بالا و پایین پریدن مداومی داشت.

    noun countable

    جهش، افزایش (به‌طور ناگهانی)

    The scandal had a negative impact on the candidate's bounce in the polls.

    این رسوایی تأثیر منفی بر جهش نامزد در نظرسنجی‌ها داشت.

    The social media campaign led to a significant bounce in the candidate's popularity ratings.

    کمپین رسانه‌های اجتماعی منجر به جهش قابل توجهی در رتبه‌بندی محبوبیت این نامزد شد.

    verb - transitive

    اقتصاد جهش کردن (به‌طور ناگهانی به‌ویژه پس از سقوط به پایین‌ترین حد)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    The currency bounced against the dollar after a period of decline.

    ارزش این ارز در برابر دلار پس از یک دوره‌ی نزولی جهش کرد.

    The housing market is showing signs of bouncing following a period of stagnation.

    بازار مسکن پس از یک دوره رکود نشانه‌هایی از جهش را نشان می‌دهد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The cryptocurrency market witnessed a sudden bounce in value.

    بازار رمزارزها شاهد جهش ناگهانی ارزش بود.

    verb - transitive

    زدن و گرفتن، به زمین زدن (توپ و غیره)، زدن (به جایی)

    He kept bouncing the ball off the floor.

    مرتب توپ را به زمین می‌زد.

    The child loved to bounce the ball off the floor.

    کودک دوست داشت توپ را به زمین بزند و بگیرد.

    verb - transitive informal

    بیرون انداختن، به بیرون پرت کردن، اخراج کردن

    The security guard bounced the troublemaker from the club.

    مأمور امنیتی فرد مزاحم را از کلاب بیرون انداخت.

    The teacher bounced the disruptive student from the classroom.

    معلم دانش‌آموز مزاحم را از کلاس اخراج کرد.

    verb - transitive

    ورزش حذف کردن (از رقابت)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The top-seeded team is poised to bounce their opponents in the next round.

    تیم برتر آماده است تا در دور بعد حریفان خود را حذف کند.

    The skilled player was able to bounce all of their opponents.

    این بازیکن ماهر توانست تمام حریفان خود را حذف کند.

    verb - intransitive informal

    انگلیسی آمریکایی دررفتن

    Don't bounce, the meeting is about to start.

    درنرو، جلسه داره شروع می‌شه.

    Can you believe she just bounced without saying goodbye?

    آیا باورت می‌شه که بدون خداحافظی دررفته باشه؟

    noun

    جنب‌وجوش، پویایی، سرزندگی، نشاط

    The singer's voice had a unique bounce that made the song unforgettable.

    صدای این خواننده جنب‌وجوش بی‌نظیری داشت که آهنگ را فراموش‌نشدنی کرد.

    The athlete's enthusiasm brought the bounce to the game.

    اشتیاق این ورزشکار به مسابقه پویایی بخشید.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bounce

    1. noun spring
      Synonyms:
      energy life vigor vitality animation liveliness zip pep dynamism give elasticity rebound recoil bound go resilience springiness vivacity
    1. verb spring up; rebound
      Synonyms:
      rebound jump spring back fly back kick back recoil snap back bound leap bob buck bump thump ricochet carom glance off backlash boomerang jounce hop hurdle saltate resile vault
    1. verb evict
      Synonyms:
      fire dismiss discharge eject kick out boot out sack oust terminate can ax heave throw give one notice give the heave ho eighty-six
      Antonyms:
      allow permit let in

    Phrasal verbs

    bounce back

    (پس از رکود، پسرفت) بازگشت کردن، دوباره گُل کردن، دوباره قد راست کردن

    سوال‌های رایج bounce

    گذشته‌ی ساده bounce چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bounce در زبان انگلیسی bounced است.

    شکل سوم bounce چی میشه؟

    شکل سوم bounce در زبان انگلیسی bounced است.

    شکل جمع bounce چی میشه؟

    شکل جمع bounce در زبان انگلیسی bounces است.

    وجه وصفی حال bounce چی میشه؟

    وجه وصفی حال bounce در زبان انگلیسی bouncing است.

    سوم‌شخص مفرد bounce چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bounce در زبان انگلیسی bounces است.

    ارجاع به لغت bounce

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bounce» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bounce

    لغات نزدیک bounce

    • - bouleversement
    • - boulle
    • - bounce
    • - bounce back
    • - bounce pass
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.