تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
حرام کردن، هدر دادن، تلف کردن
دور انداختن
ترقی و پیشرفت را عقب انداختن، باعث تأخیر شدن
اشانتیون دادن، هدیه تبلیغاتی دادن
درآوردن، از تن کندن (لباس) (با عجله)
از شر چیزی راحت شدن، از سر وا کردن
گمراه کردن
سردرگم کردن، گیج کردن
سر هم کردن، فیالبداهه گفتن (نوشته و شعر)
با شتاب لباس پوشیدن
دور انداختن
اخراج کردن
پیشنهاد کردن
رد کردن
ترک کردن، دست برداشتن، رها کردن، صرفنظر کردن
1- (با شتاب و بیدقتی) ساختن، سرهمبندی کردن 2- (با هم) آشنا کردن
استفراغ کردن
با شتاب ساختن، برپا کردن
صرفنظر کردن، رها کردن
تقصیر را به گردن کسی گذاشتن
throw a monkey wrench into (something)
چوب لای چرخ گذاشتن، خرابکاری کردن
دلسرد کردن، تو ذوق کسی زدن
دلسرد کردن، از شوق انداختن
چیزی را روشن یا آشکار کردن، روشنگری کردن، معلوم کردن
برای جلب محبت یا عشق کسی سخت کوشیدن
(با حرارت و پشتکار) به کاری پرداختن، دست به کار شدن
throw oneself on (or upon) someone
دست به دامن کسی شدن
اعمال نفوذ کردن، از قدرت خود سوء استفاده کردن
از نفوذ و قدرت خود سوءاستفاده کردن
1- (ناگهان وکاملاً) باز کردن، (در و غیره) چهار تاق کردن 2- رفع محدودیت کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «throw» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/throw