پرت کردن، انداختن، افکندن، پرتاب، جفتکپرانی، بیرون دادن، روانه ساختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He flung his books on the table.
او کتابهای خود را روی میز پرت کرد.
She crumpled the letter and flung it into the wastebasket.
او نامه را مچاله کرد و توی سطل زباله پرتاب کرد.
He flung the door open.
در را به شدت باز کرد.
to be flung into confusion
به گیجی افتادن
flinging out of the room in a rage
بیرون رفتن از اتاق در کمال خشم
She flung up her hands in despair.
از شدت یأس دستهای خود را بالا انداخت.
to fling oneself into a task
با جان و دل به کاری پرداختن
to fling caution to the winds
احتیاط را کنار گذاشتن (دلبهدریازدن)
The mule flung out at him as he passed.
وقتی که رد میشد، قاطر به او لگد پراند.
to give a fling to
پرتاب کردن
He was determined to have one last fling before he sailed.
او مصمم بود که قبل از رفتن به سفر دریایی آخرین عیاشی خود را بکند.
the Highland fling
پایکوبی اسکاتلندی
He had a few flings in his younger years.
در دوران جوانی چندبار عشقبازی کرد.
I was without a job and willing to take a fling at anything.
بیکار بودم و حاضر بودم به هرکاری دست بزنم.
(بدون فکر قبلی) به کاری پرداختن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fling» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fling