شکل جمع:
affairsکار، مسئله
It's no affair of mine.
به من مربوط نیست.
This affair must be kept confidential.
این مسئله باید محرمانه بماند.
(در جمع) امور، مسائل، کارها، امور جاری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Ministry of Foreign Affairs
وزارت امور خارجه
Don't meddle in her affairs!
در کارهای او مداخله نکن!
the state of affairs
چگونگی اوضاع
(بین زن و مرد) رابطه، رابطهی مخفیانه
a love affair
عشقبازی، رابطهی عاشقانه
He had affairs with several women.
با چند زن رابطهی نامشروع داشت.
(محاوره) حادثه، واقعه، پیشامد، قضیه، موضوع
Their wedding was a quiet affair.
عروسی آنها بیسر و صدا بود.
We must study the whole affair.
باید همهی قضیه را مورد بررسی قرار دهیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «affair» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/affair