شکل جمع:
pursuitsتعقیب، پیگرد، تعاقب، حرفه، پیشه، دنبال، پیگیری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We went into the forest in pursuit of the thief.
به دنبال دزد وارد جنگل شدیم.
He wasted his life in pursuit of unworthy causes.
او عمر خود را در پی هدفهای ناشایسته حرام کرد.
in pursuit of happiness
در جستوجوی خوشبختی
artistic pursuits
فعالیتهای هنری
a cat with the dogs in hot pursuit
گربهای که سگها سخت در تعقیب او بودند
به دنبال (چیزی)، در پی چیزی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pursuit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pursuit